"LUCA"[LH]
نفس عمیقی کشید و سرشو به عقب خم کرد تا بتونه اشکاشو نگه داره اما اون قطره های لجباز به هرحال روی گونه هاش جاری میشدن لوک : این درد، این حس سوزش توی سر انگشتا و قلبم... باعث میشن گریه کنم، دلم نمیخواد گریه کنم. دلم نمیخواد انقد فاکداپ باشم اشتون اشتون دست راست لوک و توی دستش گرفت و آروم بالا اوردش، دونه دونه روی سرانگش...