mrymgh79
- Reads 10,971
- Votes 1,860
- Parts 33
نایل :«زیــــــــــن؟؟»
وایستاد ولی برنگشت
نایل :«ز ین خواهش میکنم نرو.. لطفا»
خیلی آروم برگشت و با چشماش که به خاطر اشکی که توشون جمع شده بود برق میزدن نگام کرد و گفت
زین :«نمیتونم نایل.. متاسفم»
و سریع برگشت که بره ولی با صدای دادم متوقف شد
نایل :«زین اگه الان بری بدون زخمی بهم زدی که شاید بعد از چند وقت خوب شه ولی همیشه جاش میمونه و من هیچوقت اینو فراموش نمیکنم و هیچوقت بخاطرش نمیبخشمت»
مکثی کرد و گفت
زین :«خدافظ نایل»
خیلی سریع درو باز کرد و رفت
نایل :«لطفا نرو»