on going and beautiful :)
8 stories
My Fault by hana_lths
hana_lths
  • WpView
    Reads 177
  • WpVote
    Votes 38
  • WpPart
    Parts 3
شاید تصمیمم اشتباه بود، شاید از اوّل همه‌چی یه بازی بود؛ شاید نباید وابسته می‌شدم، ولی شدم....
The King's Dream Hide by zayn1payn
zayn1payn
  • WpView
    Reads 11,001
  • WpVote
    Votes 2,340
  • WpPart
    Parts 12
کودک یتیمی که سرنوشت براش برنامه های زیادی ریخته بود توی قصر سلطنتی و دردونه شاه و ملکه بودن قشنگ بود واسش... ولی چی میشه اگه کودکی از خون و روح شاه و ملکه به دنیا بیاد؟ "این اتاق چرا پر از عکسای منه عالیجناب؟!" "من رویا هامو نقاشی میکنم لیام،گاهی هم مینویسمشون بعد میزارمش تو این اتاق و تو چه حسی داری که رویای پادشاهی؟″ 𝑤𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟 : r~n
i Won't Mind by qzljooon
qzljooon
  • WpView
    Reads 369
  • WpVote
    Votes 90
  • WpPart
    Parts 4
نگامو به اسکله میدوزم نگام به پسری میوفته که موهاشو باد به بازی گرفته و به دریا خیره شده سرشو برمیگردنه و نگام میکنه نگاهی پر از دلتنگی... نگاش آشناس ....بازم سرم درد میگیره ...عه این فراموشی لعنتی...
Angel [L.S] by stillunknowwn
stillunknowwn
  • WpView
    Reads 87,943
  • WpVote
    Votes 17,806
  • WpPart
    Parts 64
[Completed] *Under edit* هری به خاطر دوست صمیمیش و تصمیم‌های غلط اون وارد ماجرایی می‌شه که باید از تنها دارایی به جا مونده ازش مراقبت کنه. اما ورق‌ها تک‌تک برمی‌گردن و می‌فهمه واقعیت هیچوقت اون چیزی نبود که فکرش رو می‌کرده. وقتی تنها چیزی که حس می‌شه درده، چه می‌شه که یک نفر مرهم باشه؟ پی‌نوشت: در این کتاب تمرکزی روی تاپ یا باتمی کاراکتر‌ها نبوده. [Larry Stylinson Fanfiction] Written by: unknown. Start: 18.sep.2019 The end: 16.may.2021
Dancing With Your Ghost |Z.M| by SsPayTon
SsPayTon
  • WpView
    Reads 5,831
  • WpVote
    Votes 1,365
  • WpPart
    Parts 9
[Completed] تو رفتی و اما حالا آخرین باری که بوسیدمت رو به یاد نمیارم. تو رفتی و اما حالا گوش هام دیگه دوستت دارم هایی از زبان تو نشنید. شاید حق باتو باشه، عشق ما اشتباهی جوونه زد و اما حالا دوباره روبه‌روم ایستادی... شاید دیگه عاشقت نباشم اما بیا این رو خوب به پایان برسونیم؛با من میرقصی؟
Daddy Tommo (L.S) by Ranajn
Ranajn
  • WpView
    Reads 173,592
  • WpVote
    Votes 8,587
  • WpPart
    Parts 16
[ On Going ] Highest Ranking #1 in fanfictions #1 in louistop _دهنتو باز کن هری لویی‌‌ این حرفو به پسر ۱۷ ساله ای که تو بغلش دراز کشیده بود گفت ولی هری همچنان با تعجب به لویی و شیشه شیر توی دستش نگاه میکرد _مگه گشنت نبود ؟نمی خوای شیر بخوری... _ولی...من....اخه...من با شیشه.... _ساکت شو و.....شیرتو بخور.......
Hallucination [L.S] by harold_iran
harold_iran
  • WpView
    Reads 22,426
  • WpVote
    Votes 3,722
  • WpPart
    Parts 29
" من رو دوست داری؟" "به نفعته تا ازین خواب مسخره بیدار شی هری. دنیایی که ساختی برای من و تو هیچ جایی نداره."
Strawberry Milk (Persian Translation) by larents_iranff
larents_iranff
  • WpView
    Reads 114,399
  • WpVote
    Votes 12,776
  • WpPart
    Parts 24
توی واحد نجوم، جایی که هری ناخون هاش رو لاک میزنه و شیر توت فرنگی میخوره و زیادی برای همه چی استرس داره، لویی سعی میکنه بفهمه که مشکل اون پسر چیه.