فف‌هایی که توجه و حمایت میخوان🥺♥️💪🏻
12 stories
Regno d'Italia [ L.S ] by R-o-n-i-a
R-o-n-i-a
  • WpView
    Reads 7,205
  • WpVote
    Votes 1,857
  • WpPart
    Parts 28
"تا حالا تصور کردی چقدر زندگیت متفاوت میشد اگه اون اتفاق هیچ وقت نمی افتاد ؟ " " Have you ever imagined how different your life would be if that one thing never happened ? "
The Paper Airplane {Larry Mpreg}  by 1DFanFic_iran
1DFanFic_iran
  • WpView
    Reads 7,003
  • WpVote
    Votes 1,416
  • WpPart
    Parts 18
گردن بند هواپیمای کاغذی زندگی انسان ها رو عوض میکنه.اونها رو از ادمای ناشناس تبدیل میکنه به ادمایی مهم و به اونها زندگی خطرناکی میده که افراد خطرناکی اون رو احاطه کردن.اگر یک گردن بند هواپیمای کاغذی دریافت کردید با زندگی قبلی خودتون خداحافظی کنید. چه اتفاقی میوفته وقتی لویی یکی از اونها رو از فرد ناشناسی به اسم هری استایلز میگیره؟ چیکار میکنه وقتی زندگیش داره تغییر میکنه؟اونقدر قوی هست که همه چیز رو کنار هم نگه داره؟اون میتونه از کسایی محافظت کنه که هیچوقت فکر نمیکرد روزی بخواد ازشون محافظت کنه؟هری میتونه از لویی در برابر زندگیی که براش ساخته مراقبت کنه؟ این یک اسپین آف دارک هست این یک داستان Mpreg هست (داستانی که مردها هم توانایی حامله شدن دارن) * دارک یک نوع از داستان هست نه یه کتاب، دارک چیزیه که کتاب های خیلی زیادی بر اساس اون نوشته شده (توضیحات خود نویسنده) ( Larry Stylinson AU ) [Persian Translation] © All Rights Reserved @LouisTwinklinson Translated By : @Zahra__gh2
Hold me in your eyes[Z.M_L.S]~By The Hell{completed} by ziam_mayne_child
ziam_mayne_child
  • WpView
    Reads 3,935
  • WpVote
    Votes 501
  • WpPart
    Parts 10
_میدونی زین؟ هیچ وقت همه باهم شاد نیستن . همیشه اشک همراه لبخند تو دنیاست. وقتی یکی میمیره یکی دیگه دنیا میاد .ولی عشق ... خوشحالی میاره . وقتی دیدمت فهمیدم یکی تو دنیا خوشحاله ... فهمیدم خودم شادم .
forbiden love(ziam&Larry) by rahiliii
rahiliii
  • WpView
    Reads 13,962
  • WpVote
    Votes 2,173
  • WpPart
    Parts 25
لیام:تو منو دوست داری،منو ببین با غم به پسر روبه‌روش میگه و زین سر پایین افتادش رو بالا می‌گیره و به پسره شکسته‌ی روبه‌روش خیره میشه زین:تو فقط توهم زدی،من معذرت می‌خوام که باهات بد رفتار کردم،ما یک اشتباه بودیم قطره اشکی که از چشماش میافته رو با خشم پاک می‌کنه دست دراز شده‌ی زین به سمت دستش رو پس میزنه و با پاره کر ن بیلیط‌هایی که تو دستش بود اون رو تو دستای زین می‌کوبه ورژن زیام عشق ممنوع
Forever And After [L.S|Mpreg] by Tarane28
Tarane28
  • WpView
    Reads 23,659
  • WpVote
    Votes 5,256
  • WpPart
    Parts 24
جایی که لویی توی یه آموزشگاه موسیقی کودکان کار می‌کنه و هری یه تتو آرتیسته که همراه با گربه‌ـ‌ش اولی، یه زندگی آروم و بی سر و صدا داره. به علاوه ی این که هر دوتای اون ها برای تشکیل خانواده و داشتن بچه های کوچولو، یه کم زیادی اشتیاق نشون می‌دن. _______ " فهمیدم عشق یه عکس یادگاری نیست. عشق یه کالای مصرفیه، نه یه چیز پس انداز کردنی‌. نباید عشق رو مثل یه دست لباس که فقط همون اوایل تمیز و قشنگه استفاده کرد. عشق نباید نتیجه ی ترس از تنها موندن باشه؛ نباید بچه ی اضطراب باشه. آخر همه ی اینا فهمیدم که برای من، عشق تویی. واسه ی همینه که می‌خوام تا آخرین قطره ی عشق توی قلبم رو صرف تو کنم. می‌خوام به ساده ترین حالت ممکن دوستت داشته باشم. می‌خوام جوون بمونم تا همراه با تو پیر بشم." 《برشی از متن داستان》 A Larry Stylinson fanfiction⚣︎
granulated glass [L.S] by icallmaat
icallmaat
  • WpView
    Reads 3,339
  • WpVote
    Votes 639
  • WpPart
    Parts 6
❌چند ماه آپ نخواهد شد❌ - تو، هریتِ از آسمون افتاده، حواستو جمع کن چون از این به بعد مـــــــن دشمن توئم. لویی هریت رو توی بغلش می‌گیره و تن داغ و کوچولوش رو به خودش فشرده جیغش رو با بوسیدن لب‌هاش خفه می‌کنه. - دیگه نبینم کس دیگه‌ای رو نگا کنیا، مسخره‌ی لوسِ زر زرو.
نخلستانِ هوس [L.S|Z.M|M.Preg] by icallmaat
icallmaat
  • WpView
    Reads 3,878
  • WpVote
    Votes 591
  • WpPart
    Parts 4
❌چند ماه آپ نخواهد شد❌ + دلم تنگ شده برا روزایی که سیبیلای بلندت توی تیلیت کله‌پاچه می‌رفتن و برات ضعف می‌کردم. × دلم تنگ شده برا روزایی که اونقدر خوشگل بودم و با دیدنم توی ستونا می‌خوردی. + دلم تنگ شده برا روزایی که نوار می‌بستی رو ترک دوچرخه و دم خونه‌م می‌شستی و نوشابه زرد می‌خوردی. × دلم تنگ شده برا روزایی که قایمکی پشت درختای باغ همدیگه رو می‌بوسیدیم و پرنده‌هات روی شونه‌تو کثیف می‌کردن. + دلم تنگ شده برا روزایی که صابون گلنارا رو به یادت تموم می‌کردم.
Mirror (Zouis) by hanaghorbani
hanaghorbani
  • WpView
    Reads 4,410
  • WpVote
    Votes 1,227
  • WpPart
    Parts 12
「Completed」 نمیدونست چرا باید بخاطر نبود دست زین روی پهلوش احساس آزردگی کنه؛ انگار دست زین سفیدچاله‌ای بود که حس خوب از خودش ساطع میکرد و سیاهچاله روی پهلو لویی اون‌ها رو می‌بلعید. (باید ادیت بشه اما بخاطر کامنت‌هایی که روی پاراگراف‌ها باقی موندن دلم نمیاد به چیزی دست بزنم که اون کامنت‌ها بپره پس بخاطر اشتباهات نگارشی و قسمت‌هایی که می‌تونست بهتر جمله‌بندی بشه، عذر می‌خوام.)
Mind (L.S) by hastiasa
hastiasa
  • WpView
    Reads 15,423
  • WpVote
    Votes 3,484
  • WpPart
    Parts 69
خطرناک‌ترین موجودات چی هستن؟ به نظر من آدم موجود خطرناکی است. اما خطرنا‌ک‌تر از آدم ذهنشه. و این ذهن زمانی میتونه تبدیل به یه قاتل بشه که بیمار باشه. چون نمیتونه واقعیت رو ببینه. چون فقط اون چیزی رو میبینه که خودش دوست داره. ولی خطرناک‌تر از ذهنی بیمار چیه؟ چی اونقدر خطرناکه که فقط باید درمان و یا نابود بشه؟ ذهنی بیمار که عاشقه. و لویی و هری بیمارترین ذهن‌های عاشق رو داشتن. و هممون به چشم دیدیدم که چطور ذهن اون دوتا، اونارو به نابودی کشوند. [ Cover by: @purple-chimchim ]