Select All
  • Desire {Jongsang}
    144K 4.9K 60

    Instagram au Crossdressing yeosang I promise this'll be better than the last

    Completed  
  • Sugar○Baby 「JongSang」
    28.7K 1.7K 10

    ●Kang Yeosang is a university student who do a lot of part time jobs in order to pay his college fees . ○Choi Jongho is a freshly graduated highschool boy who had been born with a silver spoon in his mouth . □□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□ Might be cringe as shit like those normal love dramas , but believe me , it's not

  • 𝘥𝘢𝘳𝘬 𝘱𝘢𝘳𝘢𝘥𝘪𝘴𝘦
    538 92 4

    "من این بهشت رو با اون ساختم ، ولی قرار بود با ابرهای صورتی تزیین بشه نه با دیوارای خونی ." ~ " تو دیوونه ای جونگ یونهو ، اصلا توی جمجمت چیزی بنام مغز هست؟ "

  • ◇My bodyguard◇
    217K 21.8K 29

    تهیونگ بچه پولداره هورنی و بیقیدی که دوست داره توسط بادیگارده جذابش که بهش پا نمیده به فاک بره چی میشه یه روز طاقتش تموم بشه و با یه تنپوشه حوله ای رویه تخت واسش شویه سکسی بره تا اغواش کنه ؟ مینی فیک (شاید فیک🍭) بادیگارد من ژانر : رومنس~کمی کمدی~اسمات~درتی~جنایی~شاید ددی کینگ؟ کاپل: کوکوی~یونمین~سکرت(تو فیک متوجه م...

    Completed  
  • Kookv Lucifer 666 [ Completed ]
    90.4K 10.6K 30

    لوسیفر 666 زوج:کوکوی ژانر:تخیلی ترسناک🔞اسمات دارک تهیونگ:من دوباره اونو پادشاه جهنم میکنم حتی اگه کل بهشت و به آتیش بکشم فصل اول تموم شد فصل دوم هم به زودی آپ میشه با اسم Lucifer

    Completed  
  • Gay Panic| Jongho × Yeosang
    700 32 1

    "Ew what are you doing?" "Kissing you..?" "Gross. Do it again."

  • only you 🥀
    3.7K 1.1K 32

    اسم: نا جه مین سن:۲۶ سال علت انتقال:آسیب زدن به بیماران متعدد و حمله های آسیبی بیماری:نامعلوم ----- جمین:خیلی از آدما هستن که به هیچ دین و خدایی باور ندارن،بعضی ها خورشید رو میپرستن بعضی ها ماه رو،بعضی از آدما به دنبال تاریکی میرن و بعضی ها روشنایی.برای من اون دین ، اون روشنی و اون خدا تو هستی جنو.

  • 💢I Married the Devil!💢
    32K 4.4K 22

    این اتفاق زمانی که ما هنوز خیلی جوان بودیم افتاد؛ تو سن 18 سالگی ازدواج کردیم. خانوادم کاملا مخالف این کار بودن و هیچوقت هم باهامون موافقت نکردن؛ اونها هیچوقت جکسون رو قبول نکردن، اگه بخوام صادق باشم همیشه میگفتن یه چیزی درباره اون درست نیست. مادرم انگار که ازش می‌ترسید، در واقع بشدت ازش وحشت داشت و پدرم به خاطر تمایل...

    Completed