shadow
11 stories
دایرة المعارف مردم آزاری  by mobinaaw
mobinaaw
  • WpView
    Reads 66,119
  • WpVote
    Votes 11,588
  • WpPart
    Parts 39
Choice  by BTSIR7_FF
BTSIR7_FF
  • WpView
    Reads 21,842
  • WpVote
    Votes 2,784
  • WpPart
    Parts 23
• Name: Choice • Couple: VKook • Writer: Raven • Summary: راه ها جدا و مقصد یکی بود... تو چشم‌های تک‌تک آدم‌های این خراب شده می دیدم که چندان از اینجا بودنشون ناراضی نیستن. از بین اون همه آدم من سراغ کسی رفتم که ته تحملش خاطرات یک روز بود. همه دلشون می خواد سرگرم بشن نه؟ یکی با قرقره سرش گرم می شه یکی با چرخ و فلک. من توی بازی خودم گیر کرده بودم بدون اینکه بدونم فقط مهره ی یکی دیگه‌م. این تیمارستان از اولش هم برای تیمارستان بودن زیادی فریبنده به نظر می رسید و من همیشه می دونستم خودم سرنوشتم رو بهش گره زده‌م، درست همون لحظه ای که چشم‌هام رو بستم و از یکنواخت بودن زندگیم شکایت کردم.
Quotes from Books -2 by kindakaa
kindakaa
  • WpView
    Reads 62,545
  • WpVote
    Votes 6,422
  • WpPart
    Parts 94
نقل قول از كتابها / ٢.
Poems from Everywhere  by kindakaa
kindakaa
  • WpView
    Reads 103,617
  • WpVote
    Votes 12,439
  • WpPart
    Parts 1
شعرهايى از همه جا.
Quotes from Books by kindakaa
kindakaa
  • WpView
    Reads 210,034
  • WpVote
    Votes 22,338
  • WpPart
    Parts 200
نقل قول از كتابها.
The Humans by kindakaa
kindakaa
  • WpView
    Reads 171,278
  • WpVote
    Votes 24,200
  • WpPart
    Parts 106
توصيه هايى براى يك انسان.
Suicide Notes by kindakaa
kindakaa
  • WpView
    Reads 264,185
  • WpVote
    Votes 37,177
  • WpPart
    Parts 37
مجموعه اى از يادداشت هاى خودكشى.
 my soulmate[complete] by hellobluedevil
hellobluedevil
  • WpView
    Reads 70,575
  • WpVote
    Votes 10,454
  • WpPart
    Parts 31
یونگی:من فقط میدونم نباید این اتفاق می افتاد! جیمین:چه اتفاقی؟ یونگی:نباید عاشقت میشدم...
Last Keeper + Season 3 updating 🔰 by maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Reads 90,419
  • WpVote
    Votes 18,345
  • WpPart
    Parts 109
خونه رو ترک کردم. تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک کرد پول نسبتا زود به حساب من واریز شد. بنابراین دیگه دلیلی نداشت که اونجا بمونم. بهتر بود از اون ساختمون بی روح که تقریبا 17 سال بهش می گفتم خونه می رفتم اون دو نفری که با عنوان پدر و مادر این چند سال بین دعواهاشون تلاش می کردن زندگی من رو هم کنترل کنن تنها می ذاشتم. از اونجا دور شدم بدون اینکه بخوام دوباره در این باره فکر کنم. بیرون از اونجا من آزاد بودم که که ایده هام رو به واقعیت تبدیل کنم برنده ی جایزه فیکشن سال در سال 95 توسط امپایر فیک