mahsa_bhh's Reading List
39 stories
❥𝖢𝗁𝗈𝗌𝖾𝗇 by TalesByElsa
TalesByElsa
  • WpView
    Reads 26,556
  • WpVote
    Votes 4,774
  • WpPart
    Parts 21
༭🦋 𝖢𝗁𝗈𝗌𝖾𝗇 complete ꔵ Couple: Chanbaek ꔵ Genre: Omegavers, Romance, Smut, Drama ꔵ Writers: Elsa زندگی همیشه نه به تلخی زننده‌ست و نه به شیرینی که حالت رو به هم بزنه. تعادل بین این دو طعم با یک عشق نوجوانانه و تازه جوانه زده باعث میشه تا در هر حالت و هر لحظه لبخند بزنی و زندگی کنی. نارگیل یا نعنا... ترکیب این دو همون تعادل بین نفس کشیدن و زندگی کردن رو داره. این عشق نیازهایی رو برطرف می‌کنه و نیازهایی رو هم حسرت باقی می‌گذاره. با عشق تینیجری آلفای بوکسور و امگای نویسنده ما همراه باشید.
Master Park|ارباب پارک by blueskyisnt_blu
blueskyisnt_blu
  • WpView
    Reads 143,625
  • WpVote
    Votes 7,137
  • WpPart
    Parts 23
𝑀𝑎𝑠𝑡𝑒𝑟 𝑃𝑎𝑟𝑘 𝑔𝑒𝑛:،امپرگ،امگاورس،ازدواج اجباری،رمنس 𝑐𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒𝑠: 𝑚𝑎𝑖𝑛:𝐶ℎ𝑎𝑛𝑏𝑎𝑒𝑘 ℎ𝑢𝑛ℎ𝑎𝑛,𝑘𝑎𝑖𝑠𝑜𝑜,𝑘𝑟𝑖𝑠ℎ𝑜 ... روز های اپ:جمعه ... خلاصه: بکهیون، امگای آسیب پذیر ۱۹ ساله، کسی بود که ارباب پارک، به عنوان طعمه انتخابش کرد. مهم نبود اون پسر، چقدر مظلومه، چانیول باید تاوان تک تک کار های خانوادشو از اون بچه پس میگرفت....و چی بهتر از زندانی کردن امگا توی عمارت ارباب پارک میتونست آتش انتقامش رو خاموش کنه؟ ... _خواهش میکنم،التماست میکنم،هرکاری بگی میکنم.. فقط خواهش میکنم،خواهش میکنم یتیممون نکن،خواهش میکنم تنها سقف بالاسرمونو ازمون نگیر!... زن بعد از تموم شدن حرف های بکهیون،پسر آلفا به داخل اتاق برد.بعد از چند دقیقه که برای بکهیون یه جهنم گذشت،هر دو بیرون اومدند و پسر آلفا رو به بکهیون پرسید +چند سالته؟ _ن..نن..نوزده +گفتی هر کاری میکنی درسته؟ جوری که پسر با نفرت و کینه با تیله های مشکیش بهش نگاه میکرد،باعث میشد حس ی آهو در برابر شکارچی پیدا کنه و بخواد از اونجا فرار کنه..اما نمیتونست!به خاطر پدرش باید قوی میموند _بله،بله هرکاری بگین میکنم +برده امارتم شو!
The Type [ Completed ] by RahaAisha
RahaAisha
  • WpView
    Reads 230,015
  • WpVote
    Votes 43,643
  • WpPart
    Parts 68
دو نفر که آشنا شدنشون یه حادثه، عاشق شدنشون یه اتفاق و جدا شدنشون یه فاجعه بود. دونفری که کنار هم بهترین، شادترین و جذاب‌ترین کاپل رو تشکیل میدادن و به دور از هم پر از نقص بودن. دو نفر که سال‌ها پیش مسیرشون رو از هم جدا کردن. یکی برای تحصیل به آمریکا میره و روز به روز پیشرفت میکنه و دیگری، توی کره میمونه و... به قعر جهنم سقوط میکنه. پارک چانیول... آلفای مغرور و جدی‌ایی که به زودی قراره ازدواجش با دختر بزرگترین سهامدار شرکت‌های زنجیره‌ایی Mitchel اتفاق بیوفته. بیون بکهیون، امگایی که خانواده و دوستانش طردش میکنن، مجبور میشه درس و دانشگاهش رو ول کنه تا... بچه‌ایی رو که پدرش خبری از وجود داشتنش نداره بزرگ کنه. زندگی بعد از چهار سال... چه چیزی براشون داره؟ این دیدار مجددشون چطور میتونه رخ بده؟ آیا اون دلخوری‌ایی که از هم دارن، مانع این میشه که باز هم عاشق همدیگه بشن؟ ژانر داستان: فانتزی،امگاورس، رمنس، درام،اسمات، انگست، امپرگ
Lucky Daddies by golabaton
golabaton
  • WpView
    Reads 2,285
  • WpVote
    Votes 454
  • WpPart
    Parts 4
ـ خبرا رو‌ شنیدید؟! + نه! چی شده؟! ـ بیون کلاسِ ⅔B و پارک کلاسِ ½C برای هم کری خوندن و حالا قراره برای کم کردن روی هم بین خودشون مسابقه‌ی "کی بهتر از همه میبوسه" برگذار کنن! +اوووووو!!!! خب حالا قراره برای ثابت کردن بهتر بودن خودشون کی رو ببوسن؟! ـ همدیگه رو!!!! #LuckyـDaddies 🍒🍓🍒🍓🍒🍓 +مشکل چیه والدین عزیز؟! _این دو نفر! _پدر شدن! _اونم توی مدرسه! _سر یه جشنِ رقص مسخره، با چند شات مشروب و چند پک ماریجوانا! +خب مشکل چیه؟! _نمیخوان بچه رو از بین ببرن! _میخوان نگه‌اش دارن!! _ بخاطر بچه با هم ازدواج کنن!!! _و عاشق هم بشن!!!!!
Haumea by Castle_Demon
Castle_Demon
  • WpView
    Reads 257,733
  • WpVote
    Votes 49,670
  • WpPart
    Parts 61
🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کردیم! - من و تو راهمون جدا شد و دیگه هیچی نمیتونه ما رو سمت هم برگردونه! عین دوتا خط موازی که هیچوقت بهم نمیرسن! - بیا بذاریم این خط موازی ادامه پیدا کنه و دیگه نزدیک هم نشیم ؛ چون من واقعا حالم بهم میخوره از اینکه بخوام دوباره سمتت بیام! • ━━━━━━🔞🥂━━━━━━ • - چون اون بچه ی منه و تویی که اونو توی وجودت داری امگای منی! معلومه که برام مهمید! مهمید که حواسم بهتون باشه ؛ اگرم جوری هستم و رفتار میکنم که انگار صدبار این اتفاق برام افتاده فقط برای اینه که خودمو کنترل میکنم تا بتونم اوضاع رو کنترل کنم ؛ اگر الان دعوا کنم و داد بیداد راه بندازم , خودمو مخفی کنم چیزی عوض میشه؟ نه! من و اول اخر پدر اون بچه م ! هرکاری کنیم اون بچه ی من و توئه! • ━━━━━━🔞🥂━━━━━━ • - نمیدونم چرا اینجام فقط میدونم نمیتونم دیگه تحمل کنم ، نمیتونم هر لحظه حس کنم تو سینه م قلب ندارم چون تو نیستی پیشم! خسته شدم از این همه دوری و اتفاقای مسخره ای که مقصرشیم! من ... من فقط میخوام پیشت باشم ، میخوام داشته باشمت و بدونم توام همینُ میخوای! - فقط بی
cats love weather  by MiyunaBBH
MiyunaBBH
  • WpView
    Reads 5,839
  • WpVote
    Votes 1,283
  • WpPart
    Parts 12
عاشق بودن یعنی گربه بود. یعنی خسته و خوابالو یه قلب پیدا کنی و خودت رو توش بچپونی تا بخوابی. یعنی هرکی به قلبت نزدیک شد براش پنجول بکشی و زبون کوچولوت رو بکشی رو قلب خوشگلت تا مثل یاقوت براق بشه. چانیول، گربه‌ی سیاهی بود. کلا سیاه بود. اگه ازش می‌پرسیدی خورشید چه رنگیه؟ گیج نگاهت می‌کرد و پلک‌هاش از چشم‌های درشتش دور میشد و می‌گفت سیاهه؟ آخه یه گربه که براش مهم نبود خورشید چه رنگیه!! البته یه رنگ دیگه هم دوست داشت ولی اون رنگِ قرمز ملوس شده یا سفیدِ درحال جیغ زدن یا بنفشِ خوابیده، هیچ کجای کهکشون‌ها به جز لمیده و درحال خُرخُر بین بازوهای اون پیدا نمیشد!!! و بله این زندگی اون‌ها بود. یه آسمون شب با ستاره‌های صورتی تو سرزمین خواب‌های پشمکی و عشق‌های نباتی! #آب‌وهوای‌عشق‌گربه‌ها ɢᴇɴʀᴇ: hybrid, fluff, romance, smut ᴀᴜᴛʜᴏʀ: Miyuna ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: chanbaek
[ℭ𝔬𝔪𝔭𝔩𝔢𝔱𝔢𝔡] ༄𝓐𝓰𝓪𝓲𝓷࿐ by Evin_88l
Evin_88l
  • WpView
    Reads 69,953
  • WpVote
    Votes 12,696
  • WpPart
    Parts 35
🔮Couples: Chanbaek▪️Hunhan (side)▪️Kaisoo (side) 🔮Genre: Mystery▪️Romance▪️Mpreg▪️Smut 🔮Author: Evin 🔮Description: بیون بکهیون با وجود مخالفت‌های شدید پدرش، جناب بیون بزرگ، به دنبال رویاش میره تا توی آمریکا پزشک بشه. و حالا هشت سال از اون زمان گذشته تا برای دیدن مادرش، به خاک کشورش برگرده؛ اما این تازه شروع همه چیزه! . 🍭 [اولین فیک کامل شده مه^^ امیدوارم کاستیاشو ببخشید🎈]
your shadow by Ghazal1288
Ghazal1288
  • WpView
    Reads 101,819
  • WpVote
    Votes 16,156
  • WpPart
    Parts 42
چانیول پسری که بعد از پدرش باید رهبر امپراطوری خون اشام ها بشه ولی به دلایلی دست از سمتش کشیده و در یک دانشکده خودش و مخفی کرده و درس میخونه متوجه میشه که باید سراغ خونواده اش بره چون ممکنه بخاطر اتفاقاتی که افتاده جنگی جهانی رخ بده کاپل اصلی = چانبک لینک فصل دوم https://my.w.tt/EFkMUlJjW0
The tormentor[Completed] by sabaajp
sabaajp
  • WpView
    Reads 197,001
  • WpVote
    Votes 31,191
  • WpPart
    Parts 70
شکنجه گر ژانر: عاشقانه، رمنس، معمایی، مافیایی، انگست، اسمات🔞 کاپلها: چانبک، هونهان، ویکوک ******************* بک سفید و چان سیاه بک شاد و چان خنثی بک عاشق و چان سرد بک ظریف و چان قوی بک خیلی تلاش کرد لبخند رو به لبهای چانیول بداخلاقش برگردونه ولی نمیدونست بهای همچین کاری این میشه که لبخند برای همیشه از روی لبهای خودش پاک شه ************************* برشی از داستان: بکهیون تلخندی زد و روی برگه ای که جلوش بود نوشت: من زیاد میخندیدم...شاد بودم... یه آدم سرشار از شور زندگی با آرزوهای زیاد... دروغ نیست اگه بگم چانیول رو از همه ی دنیا بیشتر دوست داشتم و فکر میکردم میتونه دربرابر تمام دنیا ازم محافظت کنه. ولی اون پسر به مرور زمان تغییر کرد...بدجنس شد و اذیتم کرد.عاشقم بود یا نه رو نمیدونم اما میدونم که الان ازم متنفره... قبلا عاشق صدام بود و هرکاری میکرد که صدای خندم رو بشنوه و ازم میخواست براش حرف بزنم اما بعد از اینکه صدای داد و التماسهامو وقتی زیردست و پاش کتک میخوردمو شنید و خوشش نیومد دهنمو بست و بارها سرم داد زد تا صدامو ببرم و ساکت شم و من هم...ساکت شدم...برای همیشه... ********************* 🌸 𝕨𝕣𝕚𝕥𝕖𝕣'𝕤 𝕔𝕙𝕒𝕟𝕟𝕖𝕝 :@𝚜𝚊𝚋𝚜𝚊𝚋_𝚒𝚗𝚏𝚎𝚛𝚗𝚊𝚕🌸
"Metanoia" [Complete] by RayPer_Fic
RayPer_Fic
  • WpView
    Reads 16,621
  • WpVote
    Votes 3,496
  • WpPart
    Parts 47
•¬‌کاپل: کایسو | چانبک •¬‌ژانر: گرگینه ای | ماوراطبیعی | انگست | اسمات •¬‌خلاصه: همه چیز جمع شده بود توی یه رستوران قدیمی که مشتریای ثابت خودش رو داشت و بیشتر اوقات خلوت بود. یه رستوران که به وسیله افراد عجیبی گردونده میشد که فقط به ظاهر میتونستن کنار هم دووم بیارن، چون باطنا هیچکدوم از رازهایی که تو سینه هاشون پنهان کرده بودن حرفی نمیزدن. شرایط برای آشپز و گارسونی که حتی از شنیدن بوی همدیگه نفرت داشتن و با وجود رئیسشون که از قضا یه آلفا بود به سختی کنار هم دووم می آوردن، وحشتناک تر بود. بکهیون سال ها بود که به زندگی بی دردسر انسان ها عادت کرده بود، اما هرگز به بتای رستوران محبوب و ساکتش که حالا تبدیل به جاذب دردسر شده بود عادت نداشت. اول که یک گرگ گند اخلاق عصبی رو به رستورانش کشوند، و حالا هم داشت جون میکند تا از یک خطر بزرگ بغل گوشش جون سالم به در ببره. کی فکرشو میکرد توی رستورانش یه حابل خفته داشته باشه؟! ═ ∘♡༉∘ ═ #Respina🍁