🌿 Bluebarry Biscuit 🌿
9 historias
MORE THAN A GAME [Z.S] por BarryStylik
MORE THAN A GAME [Z.S]
BarryStylik
  • LECTURAS 1,700
  • Votos 235
  • Partes 6
"زندگی بیشتر از یه بازی هست عزیزم و تو باید این رو قبول کنی . باید بجنگی و اگر بازی می‌کنی باید جوری بازی کنی که انگار این بازی، بازی مرگ و زندگیت هست ."
Two Can Keep A Secret |Zarry| por callmebiscuit
Two Can Keep A Secret |Zarry|
callmebiscuit
  • LECTURAS 1,772
  • Votos 285
  • Partes 8
یه راز اینجا هست، رازی که باید قول بدی پیش خودت نگهش داری. تو ذهنت پنهانش کنی و با خودت به قبر ببریش. چون میدونی که... فقط دو نفر میتونن یک رازو پنهان کنن اگر یکی از اونا مرده باشه!
The Dark Side Of Paris |Zarry| por callmebiscuit
The Dark Side Of Paris |Zarry|
callmebiscuit
  • LECTURAS 1,585
  • Votos 266
  • Partes 6
هر شهر صدایی برای خودش داره؛ صدای فلورانس از بین قطرات آب سرازیر از فواره‌هاش و صدای مادرید از لا‌به‌لای پایکوبی‌های مردمش به گوش میرسه. آوای نارا درست مثل گلبرگ‌های شکوفه‌های صورتی رنگش زمزمه مانند و آرومه و نجوای قاهره از راهروهای داخل اهرامش شنیده میشه. صدای پاریس چطوریه؟ با دقت گوش کنید، اگر نشنیدید بیشتر دقت کنید. وسط پیاده‌روی سنگ‌فرش شدش بأستید و چشماتونو ببندید. صدای کودکی که برای بادکنک از دست رفتش گریه میکنه، مردی که تند تند و بریده بریده با تلفن صحبت میکنه و زنگ دوچرخه‌ای که از بین کوچه‌ها میگذررو نادیده بگیرید. شنیدید؟ آره خودشه. صدای آرشه‌ی ویولنی که توی سالن مترو آهنگ stairway to heaven رو مینوازه. صدای پاریس، نوتای برخاسته از ویولن فرسوده‌ی پسری با چشم‌های سبزه.
Art & Coffee |Persian translation| por callmebiscuit
Art & Coffee |Persian translation|
callmebiscuit
  • LECTURAS 9,846
  • Votos 1,676
  • Partes 22
اون عادت داشت که از هر چیزی که به نظرش بی نظیر میومد، عکس بگیره؛ اینکارو به اجبار انجام نمیداد و همین مهم بود. از یه منظره زمستونی با جزئیات ساده،یه میوه،یه دسته گل یا حتی یه صورت نرم و ابریشمی. زیبایی دنیا توی تمام چیزایی پیدا میشد که میتونست زندگی‌‌رو ارائه بده. پشت لنز دوربینش قایم شده بود،بین این انبوه ناشناخته اونم چیزی به جز یه ناشناس نبود و تنها راه فرارش بدون شک،عکاسی بود. ولی همه به مشکلاتش اهمیت میدادن، به جز کسی که دوستش داشت.
Kiss & Cry |Zarry| por callmebiscuit
Kiss & Cry |Zarry|
callmebiscuit
  • LECTURAS 12,104
  • Votos 1,719
  • Partes 15
ساعت دقیقا ۲۳:۴۰ رو نشون میداد. درحالی که روی تخت نامرتبش نشسته‌بود با مدادی که توی دستش داشت روی برگه‌ی روبه‌روش با خط ریز و مورچه‌وارانه نوشت «مقدمه». انگشتاشو سه بار متوالی به گوشه برگه کوبید و عصبی یه گوشه پرتش کرد. نفسشو تلخ بیرون داد و با صدایی لرزون‌تر از دستاش چیزی رو که «اون» بهش گفته بود تکرار کرد:«مزخرفه! بدترین خیانتی که میتونی در حق یه کتاب چندصد صفحه‌ای بکنی، اینه که بخوای توی ده بیست تا کلمه واسش خلاصه بنویسی!» لبخندی زد که زهرمار کرد شیرینی خاطره‌ی صداشو توی ذهنش... بی مقدمه بالای صفحه اسم داستانو نوشت: kiss and cry.
Close Together But Far Apart [Z.S] por BarryStylik
Close Together But Far Apart [Z.S]
BarryStylik
  • LECTURAS 20,535
  • Votos 2,084
  • Partes 15
خوشبخت بوديم ... خيلى زياد ... ولى دو روز بعد عروسيمون همه چى زيرو رو شد ...
Passing Of Time [Z.S] por BarryStylik
Passing Of Time [Z.S]
BarryStylik
  • LECTURAS 2,833
  • Votos 426
  • Partes 9
-اسمت رو‌ نگفتی +فرشته‌ی نجاتت؟ تک خنده‌ای کرد و مرد هم لبخند زد حس شوخ طبعی عجیبی داشت مرد روبه‌روش -به هرحال از کمکت ممنونم ...فرشته‌ی نجاتم به مرد چشمک زد و با عجله از پله ها پایین رفت...
Bosses[Z.S _ Mpreg] por BarryStylik
Bosses[Z.S _ Mpreg]
BarryStylik
  • LECTURAS 76,796
  • Votos 5,903
  • Partes 30
-تو رئیس من نیستی ... +چرا هستم؛ هم تو‌تخت هم تو‌محل کار من رئیستم کیوتی Highest ranking #1 zarry #1 stylik #1 zarrystylik #1 lgbtfiction #1 gayromance #2 romance #16 zaynmalik #4 onedirection
Taj Mahal [Z.S] por BarryStylik
Taj Mahal [Z.S]
BarryStylik
  • LECTURAS 10,201
  • Votos 1,567
  • Partes 17
در محضر پادشاه هند 'سرورم از نبرد بین ارتش ما و بریتانی ها چند تن سرباز و‌ زنان درباری به اسارت گرفته شده‌اند ،دستور شما چیست؟ ' "زنان دربار انگلیس" در فکر فرو‌ رفت "آنها را به قصر من بیار وزیر ،تا در زمان مناسب از آنها بهره ببریم " 'امر ، امر شماست سرورم '