"من یه ادم کش لنتی نیستم من یه جیب برم دست از سرم بردار"
جونگکوک بلند سرش داد کشید و روی میز کوبید
"باشه ولی اون دختر کوچولو قبول کرده شاید بخوای بخاطر اونم که شده لجبازیو بزاری کنار"
از حرص دندوناشو بهم میسابید
"تهیونگ محض رضای فاک پای اونو وسط نکش"
جونگکوک با اخم به تهیونگ هشدار داد
"دوسش داری؟"
تهیونگ با خنده پرسید جونگکوک سر جاش نشست
"به تو هیچ ربطی نداره"
تهیونگ ابروهاشو بالا انداخت
"پس عاشقشی"
جونگکوک چشم غره ای بهش رفت
×
×
شخصیت اصلی: جونگکوک
کاپل: دختر پسری، یونمین
when the past comes and hunt you what will you do?
.
وقتی گذشته به سراغت میاد و میخواد شکارت کنه چیکار میکنی؟!
.
چشمامو بستم و گذاشتم خاطرات از ذهنم بگذرن من یه شیطان بودم با گذشته ای تاریک
اما نوری توی زندگیم روشن شد؛ رزا!
درسته اون خودش توی تاریکی غرق شده بود اما منو از اعماق دریا نجات داد
اما الان....
گذشته من درحال شکار کردن نور زندگیمه
و من جلوشو میگیرم...
.
کتاب دوم ENEMYS
چی میشه اگه دنیا همیشه باهات خوب نباشه و تو مجور شی تنهایی ب دوش بکشی؟:)
نام فیک : Restart
کاپل ها: وی و رزالین کارن و جونگ کوک جیمین و لارا
ژانر : daddy & baby girl , smut , Rough
تاریخ اپ:نامشخص
سیاهی، تاریکی، شب، خون...
داستان از جایی شروع شد که مادربزرگم فهمید من چیم، ولی اون نمیخواست قبول کنه، اون از این وضع ناراضی بود؛ پس منو کشت.
اما من... موجودی بودم که نمیمردم فقط احساساتم رو کشتم
چشم های واقعی ، فهمیدن، دروغ های واقعی
خون، مرگ، خون، مرگ، خون، مرگ این چرخه تا اخر عمر همراهم بود
داستانم را در روز بخوان و در شب منتطرم بمان؛ خون تو بوی خوبی میده.
شخصیت اصلی دختر: رزا
شخصیت اصلی پسر: تهیونگ
در پس زیبایی های این جهان دنیایی وجود دارد سراسر خون و درد ، هنگامی که کودکان در چمنزار ها بازی میکنند در کوچه های مخفی سیسیل کوزانوسترا قدم های بزرگش را بر میدارد و با هر قدم سنگفرش های خونی از خود به جا میگذارد
•| اتمام یافته|• مردی با دستانی آلوده به مرگ، مجبور به همراهیِ معشوقهای اجباریست!
آیا معشوقهی تازه، قادر به لمس تاریکی آن روحِ زخمی است؟
یا اینکه خودش، همان آتش خاموشیناپذیریست که قرار است بسوزاند و روشنایی بیاورد؟
در دالانهایی پر از راز، جنون، و حادثه،
گاهی عشق نه نجات است، نه نابودی؛
بلکه پیچیدهترین کابوس مشترک است...
_ جونگکوک (استریت)
ویمین (کاپلی)
به قلم ایوا🍃