Ziam
57 cerita
Golden |°•Ziam Mayne•°| oleh ToMmoMayne
Golden |°•Ziam Mayne•°|
ToMmoMayne
  • Bacaan 47,579
  • Undian 9,102
  • Bahagian 24
اشتراک بین آدم‌ها میتونه ناچیز باشه...یا عجیب یا بی‌ربط یا مرموز اشتراک اون‌ها ایستگاه اتوبوس و آفتاب سر صبح بود...
Free Fall /Ziam~ By Atusa20 oleh atusa20
Free Fall /Ziam~ By Atusa20
atusa20
  • Bacaan 247,771
  • Undian 33,956
  • Bahagian 77
+چند وقته تو آموزشی ای؟؟ -سه ماه! یه پک به رول ویدش زد +از اینکه منتقل شدی ناراحتی؟ -نه ولی دوست دخترم میگه خیلی از ما دوری! +ما؟ -آره دیگه دوست دخترم حامله است!! #1 in fanfiction --------- Start : 28 jan 2018 Compelet: 19 july 2018
Irresistible oleh nari02_lp
Irresistible
nari02_lp
  • Bacaan 42,365
  • Undian 4,870
  • Bahagian 39
[completed] حادثه های کوچیک... اتفاقات بزرگ... تغییرسرنوشت... یه دیدار ساده... یه اتاق با نور و در و دیوار سفید.... یه پرونده ی قتل... یا یه عشق ابدی.... اینا همش داستان زندگی من و توئه.... نمیدونم پایانش طناب دار دور گردنمه یا دستای گرم تو... ولی امیدوارم بفهمیش چون اگه تا ابد هم برا من نشی قلب من به نام تو خواهد موند...
Devil's deal [ZiAm] oleh soha_mayne
Devil's deal [ZiAm]
soha_mayne
  • Bacaan 5,941
  • Undian 1,000
  • Bahagian 7
[Completed] و من بخشی از تو شدم A short Ziam story
COMMON oleh ziampalikboy
COMMON
ziampalikboy
  • Bacaan 23,875
  • Undian 3,331
  • Bahagian 21
اولین بار اونو ...
+22 lanjut
I WAS BORN FOR REVENGE oleh Angry_girl18
I WAS BORN FOR REVENGE
Angry_girl18
  • Bacaan 53,843
  • Undian 5,865
  • Bahagian 76
پرونده ای که کاراگاه لیام پین دو ساله درگیرشه...قاتلی که کل لندن رو بهم ریخته....و اخرش بعد از این همه تلاش میرسه به کسی که بیشتر از همه عاشقشه...
Your Name [ZIAM] oleh soha_mayne
Your Name [ZIAM]
soha_mayne
  • Bacaan 21,750
  • Undian 4,037
  • Bahagian 13
[Completed] من فقط یه چیز از تو میدونستم و اون اسمت بود A short Ziam Story
Travel To Love (Ziam) oleh Setareeh181
Travel To Love (Ziam)
Setareeh181
  • Bacaan 102,478
  • Undian 13,858
  • Bahagian 82
چهار ساله همه ازش متنفرن... پدر... مادر... برادر... حتی همه ی فامیل با نگاه های پر از نفرت دلش رو به درد میارن... فقط و فقط به جرم بی گناهی... بی گناهی که تو دادگاه همه گناهکاره... تا اینکه بالاخره بعد از چهار سال غریبه ای رو میبینه که از هر آشنایی براش آشنا تره... یا شاید هم آشنایی که از هر غریبه ای براش غریبه تره... خودش هم نمیدونه... ولی این میشه نقطه ی آغاز دوباره ای برای داستان زندگی اون...
Soulmates or Soul enemies? || Ziam  oleh fake_liam_zayn
Soulmates or Soul enemies? || Ziam
fake_liam_zayn
  • Bacaan 141,735
  • Undian 15,057
  • Bahagian 35
[COMPLETED] [ ابديت يا بى نهايت ... ؟ ] ∞ داستان دو پسر جوان كه رابطه خوبى با هم ندارن اما به كمكـ هم براى نجات مهم ترين آدماى زندگيشون تلاش ميكنن ، و احتمالا اونجاست كه همه چيز عوض ميشه ........
London-LA [Z.M] [short story] oleh mehrankoo
London-LA [Z.M] [short story]
mehrankoo
  • Bacaan 22,869
  • Undian 5,552
  • Bahagian 24
مسافرتهای هواییِ اولِ صبح بد ترینن؛ مخصوصا وقتی بغل دستیت یه پر حرفه لعنتی باشه،که لبخند از صورتش پاک نمیشه! آخه محض رضای فاک! اون ساعت شش صبح چه دلیلی برای لبخند زدن داره؟ . . ایده ی اصلی: پیج @vaghti__liampayne