Pilih semua
  • 𝐏𝐫𝐞𝐭𝐭𝐲 𝐩𝐫𝐨𝐛𝐥𝐞𝐦🌀🚿《𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯》
    126K 26K 42

    "من داشتم کمک میکردم" صورت تهیونگ از شدت عصبانیت سرخ و تیره شد. جانگکوک و خیرخواهی هایش بیشتر شبیه به دردسر و فاجعه بود: "چه کمکی؟ داشتی منو خجالت زده میکردی! دلم نمیخواد مامان بفهمه نمیتونم دوست‌دختر_..." "هی تهیونگا میخوای کمکت کنم دوست دختر پیدا کنی؟" 🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀 کیم تهیونگ متوجه میشه نمی تونه دوست دختر پیدا ک...

    Dewasa
  • ༒︎𝐈𝐤𝐢𝐠𝐚𝐢
    599K 76.6K 44

    ‌ [کامل شده] 🤎هر دو عاشق بودند اما دور از هم، هر دو برای هم زندگی میکردند، اما بی هم. قلب‌هایشان به هم گره خورده بود و گویا هیچ چیز توان باز کردن این گره را نداشت اما توان دور کردنشان از هم را چرا. بعد از رفتنش تنها کسی که برایش مانده فرزند کوچکش بود اما حتی فرزندش هم آینه‌ای بود از او. به بودن بی هم عادت کرده بودند،...

    Lengkap  
  • Hey stupid, i love you!
    296K 53.9K 45

    + دوستت دارم! _ بخاطر سیب ترش‌هام؟ + اونم هست...ولی حتی اگه اون‌ها هم نباشن، بازم دوستت دارم. 🍏 کاپل: کوکوی 🍏 ژانر: امگاورس، رمنس، فلاف 🍏 وضعیت: تکمیل شده.

    Lengkap  
  • Find Me When I Was Pure
    14.5K 2.2K 11

    Kookv کیم تهیونگ یه پیانیست !که قاطی معاملات مواد هیونگش یعنی جونگ هوسوک میشه اونم فقط برای اینکه هوسوکو رو با ماشینش رسوند و جئون جونگکوک کسی که مهره اصلی مامبای سیاهه ------ Chanbaek بیون بکهیون جوونترین پلیسی که به ریاست اداره پلیس مرکزی سئول منصوب شده ،همه فکر میکردن سئول دوروزه زیر این دستای این رئیس بیخیال ناب...

  • 𝗜'łł 𝗳ı𝗴ħт 𝗳øя чøυ_S2
    40.7K 5.2K 34

    🛑در حال آپ... 🛑آپ نامنظم ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ _میشنوی؟؟... هنوز جوری برات میزنه که دلم میخواد از جا درش بیارم دلم میخواد بابت هر ضربانی که بخاطر دیدنت از جا میندازه نفرینش کنم یا حتی بابت تک تک لحظه هایی که تو نبودت مثل ساعت کار میکرد بهش بدو بیراه بگم اما میدونی...در حقش ظلمه در حقه قلبی که بهت دادم ظلم...

  • I'łł fıgħт føя чøυ_S1
    92.3K 11.7K 25

    (ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ) 《عشق 》 ▪گاهی باعث نفرت میشه ▪گاهی کورت میکنه ▪گاهی اونقدر قشنگه که حس میکنی تو خیال زندگی میکنی ▪گاهی انقدر شیرینه که دلت رو میزنه 《عشق، به اندازه زیباییش دردناکه》 عشقی که باعث میشه با وجود همه ی درد ها و غم ها ،با اینکه سخته ولی قوی بمونن و بجنگن ‌... Geɴre : Roмαɴce , Drαмα ,Aиgυšт, S.. Coυple : Kooĸv ❅...

    Lengkap  
  • 💍⃤ REPLᴀCE💍⃤
    789K 97.8K 50

    ( Completed ) «جایگزین» _ من مجبور بودم ...مجبور بودم اون خودکار لعنتی رو بین انگشتهام بگیرم و اون سند ازدواج رو امضا کنم ... من مجبور بودم که برای تک تک لحظه هایی که کنارت بودم بترسم ... حتی همین الان هم مجبورم ... مجبورم روبروت بشینم و تو چشمهات که عاشقانه به من نگاه میکنه و لبخندت که رو لبهای خطی و ارومت میشینه و...

    Lengkap  
  • Helpless
    341K 44.8K 48

    " کامل شده" +کوکو.. _هوم؟! به کوک که یه دستش روی فرمون بود و دست دیگش که دستشو گرفته بود و روی دنده بود نگاه کرد +من بوی تورو میدم.. _چی بیب؟ با تعجب به ته نگاه کرد و دوباره نگاهشو به جاده مقابلش داد + یه جایی خونده بودم هرکسی موقع مرگش بوی جایی یا کسی رو میده ک خیلی دلتنگشه یه لبخند محو زد و به درختایی که به...

    Lengkap  
  • | 𝘙𝘦𝘥𝘶𝘤𝘦𝘳 ꜱᴛᴏʀʏ 🌱 |
    169K 16.6K 34

    " فقط یه لحظه... بذار فراموش کنم که تو گناهِ منی، بذار ببوسمت و بعد... تو جهنم با این لحظه زندگی ‌کنم." به آرومی زمزمه کرد و لب‌هاش رو روی لب‌های داغ جونگکوک فشرد، دست‌های زخمیش رو دوطرف صورت مردونه‌‌ش گذاشت و لب‌‌هاش رو شبیه به اکسیژن توی هوا بلعید، با تمام وجود و ته مونده‌ی توانش. با بوسه‌ی غمناکی که روی لبش کاشت، ب...

    Lengkap  
  • 𝐃é𝐣à 𝐯𝐮 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕
    360K 57.2K 34

    [در حال آپ] دژاوو حالتی از ذهن است که در آن فرد پس از دیدن صحنه‌ای احساس می‌کند آن صحنه را قبلاً دیده‌است و در گذشته با آن مواجه شده‌ است. و این همون جریان زندگی بود! آدم درست رو در زمان درست جلوی روت قرار می‌داد!... و لحظه آخری که تهیونگ داشت از کافه خارج میشد در حالی که میل وافری برای از خوشحالی فریاد زدن داشت و...

  • 𝐂𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕
    677K 91.7K 26

    [ کامل شده] + اسمت چیه؟ _ لوسیفر + مثل شیطان؟ پسر کوچولو در حالی که با چشم های گرد براقش به مرد خیره بود زمزمه کرد... _ دقیقا مرد نیشخندی زد و مثل پسر کوچولو آروم زمزمه کرد... + اسم من جونگ کوکه ولی من کوکی رو ترجیح میدم _ چه مخفف احمقانه ای! + احمقانه یعنی چی؟ پسر کوچولو با چشم هایی که کنجکاوی رو منعکس میکردند پرسید...

    Lengkap  
  • 🎭Puppeteer _ عروسک‌گردان 🎭
    142K 13.9K 20

    (Completed) _ نگو که فکر میکردی دیگه منو نمیبینی! قدمی سمت جونگکوک برداشت و با پوزخند غلیظی که روی لبهاش نقش بسته بود ادامه داد: _ فکر میکردی تموم میشه؟؟ باید احمق باشی من 12 سال عاشقت نبودم که به اون بچه ببازمت. _ حق نداری حتی بهش اشاره ای کنی... میفهمی؟! روبروش ایستاد و اجازه داد نفس هاشون فاصله کم بین صورت هاشون رو...

    Lengkap  
  • puppeteer
    468K 41.2K 41

    ♡ʙᴇ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴɢᴇ ᴛʜᴀᴛ ʏᴏᴜ ᴡɪsʜ ᴛᴏ sᴇᴇ ɪɴ ᴛʜᴇ ᴡᴏʀʟᴅ

    Lengkap   Dewasa