استریت Stories

Refine by tag:

12 Stories

𝗛𝗨𝗡𝗧𝗘𝗥 | هـانتـ‌ر by jeonvear
#1
𝗛𝗨𝗡𝗧𝗘𝗥 | هـانتـ‌رby 𝐉𝐊
+ من از زجر دیدن دیگران لذت میبرم ! _ چه جالب ! چون منم از زجر دیدن خودم لذت میبرم ، فکر کنم بتونیم درد همدیگه رو تسکین بدیم... شاید اینجوری حس عذاب وجدانم کمتر بشه ‌ زج...
Bitch Boy ᶜᵒᵐᵖᶫᵉᵗᵉ by NabiLand_fiction
#2
Bitch Boy ᶜᵒᵐᵖᶫᵉᵗᵉby Nafas
بکهیون یه پسر ۲۷ ساله است که زمانی شروع کرد به تنهایی زندگی کردن؛مشکلی نداشت و ازش لذت می‌برد، آدم‌های موردعلاقه‌اش یا به قول معروف هم عقیده‌اش رو دور خودش جمع کرده بود...
Completed
heart killer [قاتل قلب] by myunamoon
#3
heart killer [قاتل قلب]by yuna
مـقـدمـه : عـشـق ؛ کـلـمـه قـشـنـگـیـه ولـی بــرداشـتـای مـخـتـلـفـی داره بــه نـظـر بــعـضـی هـا عـشـق فـقـط افـسـانـسـت بــعـضی مـیـگـن فـقـط تـوی فـیـلـم هـا و درامـ...
وصیتنامه  Will by KIMTINAKIM
#4
وصیتنامه Willby 𝙏𝙞𝙣𝘼
یه وصیتنامه زندگی دونفر رو بهم میریزه ولی برخلاف بقیه رمان ها قرار نیست که این دوتا باهم بمونن و اینکا رقیب عشقی قراره بد عمل کنه...🥲 ⚠️برگرفته از هیچ فیک و یا داستانی...
غروبِ‌طلوع by dust_beh
#5
غروبِ‌طلوعby 𝙳𝚞𝚜𝚝
[𝐬𝐮𝐧𝐬𝐞𝐭 𝐨𝐟 𝐫𝐢𝐬𝐞] حالا که دارم با تو حرف میزنم پرده ها کمی تکان میخورد، البته ببخشید که رنگِ سفیدشان کمی زرد شده اما میشود وقتی «صبح شد تو هم بیایی؟» من قول م...
♾"END OF HER DREAM"♾ by sania1384
#6
♾"END OF HER DREAM"♾by sania1384
کف پوش های خونه صدای مسخره ای می داد ، انگار یه بچه گربه ی کوچیک در حال مردن بود! وقتی هوای اطرافشو تنفس کرد شش هاش با بوی ویکسی و ودکا مخلوط شد و باورکردنی نبود که درست...
Mr. Cookie by HanikoJa
#7
Mr. Cookieby HanikoJa
کیم مین سو کارمند کافه مارجینه، این کافه یه مشتری خیلی عجیب داره، بعد از چند وقت که با شخصیت اون آدم آشنا میشه اتفاقایی میوفته که حتی تصورشم نمیکرد ژانر : دارم-کمدی-هپی...
⌯ꘟ𝑭𝒂𝒌𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒏𝒄𝒆𝒔𝒔 𝑺2 by osahar-armyo
#8
⌯ꘟ𝑭𝒂𝒌𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒏𝒄𝒆𝒔𝒔 𝑺2by osahar-armyo
⇊قسمتــی از فیک شاید بتونی قیدشو‌ بزنی ولی چشم دیدنشو‌‌ با کس دیگه ای هم نداری... بدترین حالتشم اینجاس که حالش بده و نیستی بغلش کنی؛ اونوقته که مجبوری یه گوشه وایستی و ن...
The tide (Niall) by ninaviburnum
#9
The tide (Niall)by nina viburnum
جیمز: خب این سوالو از جفتتون میپرسم و ب محض تموم شدن وقتتون باید روی تخته بنویسن، اکی؟ خب... پارتنرتون چیکار کنه براتون قابل بخشش نیست؟ ب محض نوشتنش تختمو آوردم بالا...ن...
𝐎𝐧𝐞 𝐬𝐡𝐨𝐭 | تک پارتی by btsfic696
#10
𝐎𝐧𝐞 𝐬𝐡𝐨𝐭 | تک پارتیby 『𝐍𝐨𝐨𝐫𝐚』
"فکر کردنه زیاد تو رو دیوونه می‌کنه اما این چیزیه که منو زنده نگه میداره" تخیل ، رویا ، کابوس و خواب، در دنیای من تمام این‌ها به رنگ خون و به طعم تلخی قهوه ی...
𝐓𝐨𝐫𝐩𝐞‌ | تورپه by btsfic696
#11
𝐓𝐨𝐫𝐩𝐞‌ | تورپهby 『𝐍𝐨𝐨𝐫𝐚』
او نمی خواست کسی از او متنفر باشد اما آنها متنفر بودند از دختری که زیر ثروت خانواده اش عدالت را زیر پا می‌گذاشت. اما فویو تقصیری نداشت کسی به او قدرت انتخاب نداده بود. ...