مالیک Stories

Refine by tag:
مالیک
WpAddزین
مالیک
WpAddزین

8 Stories

  • پسر خاله لویی by PariSfv
    PariSfv
    • WpView
      Reads 4,114
    • WpPart
      Parts 10
    سلام. من جیلیان لی مستر (Leemaster ) ،متاسفانه یک پسرخاله دارم.یک پسر دست و پاچلفتی خنگ وصدالبته بچه ننه... نمیدانم من چه گناهی کرده ام که اولا خانه شان دیواربه دیوار ماست.دوما ،هم کلاسی هستیم و هرروز قیافه مسخره اش را می بینم. لعنتی .. ازاین بدتر هم می شود؟ ○_○
  • ♾"END OF HER DREAM"♾ by sania1384
    sania1384
    • WpView
      Reads 1,352
    • WpPart
      Parts 7
    کف پوش های خونه صدای مسخره ای می داد ، انگار یه بچه گربه ی کوچیک در حال مردن بود! وقتی هوای اطرافشو تنفس کرد شش هاش با بوی ویکسی و ودکا مخلوط شد و باورکردنی نبود که درست بعد از سه سال اینجا هنوز بوی اخرین بار رو میده اخر رویای اون..(HIS) اخر رویای اون... (HER) کتونی های مشگی رنگش با رنگ قهوه ای سوخته و خاک خورده ی کف پوش ها ترکیبی غمگین ساخته بود و وقتی اون به در اشنایی که با گل های رز پشونده شده بود رسید نفس عمیقی کشید... خیلی عمیق تر از هر نفس دیگری دستگیره رو چرخوند..
  • You Are Mine Hoover! by ZahraRadmehr
    ZahraRadmehr
    • WpView
      Reads 87
    • WpPart
      Parts 3
    میخندد و من،خنده هایش را دوست دارم! . . زبانِ گیرکرده لای دوردیف دندان سفیدش راهنگام خندیدن،دوست دارم:) . . _اسم من زین... +من هوور صدات میکنم! _هوور!چرا دخترکِ عجیب؟! +چون وقتی اومدی،من مشغول نگاه کردن به کتاب اعتراف بودم از کالین هوور...⭐ . . .
  • The Plunderer by CDTeam
    CDTeam
    • WpView
      Reads 141
    • WpPart
      Parts 6
    غارتگر {زین مالیک}
  • Good Years [Zayn Malik] by ImJoeyTribbianii
    ImJoeyTribbianii
    • WpView
      Reads 10,686
    • WpPart
      Parts 51
    همه اون فکت رو یادمونه که میگفت یه روز زین عاشق یه فن شد و اون فن چند هفته بعد مرد... ولی واقعیت چی؟ همین بود؟ ~دنیای شهرت به اون سادگی که میبینیم نیست~
  • ایران  by asiblack
    asiblack
    • WpView
      Reads 136
    • WpPart
      Parts 6
    «میدونی چی از همه بدتر بود زین اینکه دیدم بعد از من حالت خوبه، داغونم کرد وقتی شنیدم ازدواج کردی اون وقت من اینجا داشتم از غم دوریت دیوونه میشدم این انصاف نبود که تو انقدر بدون من شاد باشی» آذر دیگه جونی براش نمونده بود
  • Metanoia  by ziamway_
    ziamway_
    • WpView
      Reads 2,770
    • WpPart
      Parts 21
    در تاریک‌ترین نقطه‌ی جهان هستی، جایی که پژواک پلیدی و خنده‌های کریهانه‌ی دیوان و شروران هراس بر دل هر موجود زنده‌ای می‌انداخت، درست همان‌جایی که شیطان ایستاده بود، گل بابونه ای سر از خاک در آورد. Compelete