چان Stories

Refine by tag:

9 Stories

✴️wake up and save me✴️[کامل شده] by layboom
#1
✴️wake up and save me✴️[کامل شده]by layboom
✴️Wake up and save me✴️ "بیدارشو و نجاتم بده" نویسند : boom✨ ژانر : رومنس، درام، اسمات، انگست، رازآلود، جنائی... کاپل ها : چانبک(اصلی)، کایبک، کایسو، هونهان و...
Completed
Wanted by surempty
#2
Wantedby sureempty
تا آخر دنیا هم که شده ، دنبال جنایت کارا میرم و نمیزارم ی آب خوش از گلوشون پایین بره. تا وقتی که زنده ام سوگندمو به خاطر میسپرم و نمیزارم به نا حق کسی مجازات شه حتی اگه...
Ocean  by _thirdpsychopath
#3
Ocean by psycho
لی مینهو دانش اموز بورسیه که تازه به سئول نقل مکان کرده و همکلاسی عجیب و غریبش نظرش رو جلب میکنه. چی میشه اگه همین همکلاسی زندگیش رو به کل از همون روز اول مدرسه تغییر بد...
gnossienne by KimiaAzizi
#4
gnossienneby Kimia Azizi
⎙ قسمتی از متن↶ با نشستن بوسه روی لاله گوشش لرز توی تنش تشدید شد و جوشش چیزی رو تو چشمش حس کرد پلوتو نمیتونست انقدر کثیف باشه ،میتونست؟ گزارشگری که به خونه خانواده ایی...
~ ꜱᴡᴇᴇᴛ ʙᴏʏ ~ by winterfallstonight
#5
~ ꜱᴡᴇᴇᴛ ʙᴏʏ ~by Winter
Name: Sweet Boy Couple: ChanBin Genre: Slice of life, Romance, Smut Writer: Winter Channel: StrayKidsBL چان توی یه کافه به اسم بنگ فمیلی همراه با خانواده‌اش کار می‌کنه...
𝐁𝐋𝐀𝐂𝐊 𝐑𝐎𝐒𝐄𝐒. by skztitle
#6
𝐁𝐋𝐀𝐂𝐊 𝐑𝐎𝐒𝐄𝐒.by -𝖡𝗅𝗎𝖾
مقدمه : این یه دوستیه یا یه برادری؟ هرچی بود .. اونا بهم قول دادن هیچوقت عاشق هم نشن. اما .. نمیشه جلوی احساسات رو گرفت مگه نه؟! چرا همونی که این قانون کوفتی رو گذاشت با...
𝐃𝐞𝐜𝐚𝐭𝐡𝐞𝐜𝐭 [𝐎𝐧𝐞 𝐬𝐡𝐨𝐭] by Radiatafiction
#7
𝐃𝐞𝐜𝐚𝐭𝐡𝐞𝐜𝐭 [𝐎𝐧𝐞 𝐬𝐡𝐨�...by ʀᴀᴅɪᴀᴛᴀ ғɪᴄᴛɪᴏɴ
❞فلیکس آرزو می‌کرد که کاش میتونست بغلش کنه، پشت موهاش رو نوازش کنه و در گوشش بگه که همه چیزو درستش میکنه.. اونو با خودش می‌بره جایی که فقط خودشون دو تا باشن و تا آخرین ق...
𝑷𝑼𝑷𝑷𝑬𝑻𝑬𝑬𝑹 [𝑪𝑯𝑨𝑵𝑳𝑰𝑿] by Hi_gray
#8
𝑷𝑼𝑷𝑷𝑬𝑻𝑬𝑬𝑹 [𝑪𝑯𝑨𝑵𝑳𝑰𝑿]by 🐼
[Oneshot] عروسک ها چه نظری دربارشون دارید؟ اونا میتونن نماد یه انسان باشن درسته؟ ولی اگه هر عروسک با یه نخ نامرئی به زندگی یه انسان وصل باشه چی؟ ترسناک شد؟... قصد ترسوند...
Savior  by _thirdpsychopath
#9
Savior by psycho
_من همینم مین..همیشه همین بودم..وقت هایی که میبوسیدمت..وقت هایی که بین بازو هام بودی..تو تمام اون لحظه ها همین بودم.. تو مغزم..تو تک تک سلول هام. دیر یا زود بیرون میومد...