Winsest mga kuwento

Salain ayon sa tag:
winsest
winsest

6 Stories

  • The Table, The Tub, And The Horse's Head ni kkatlinjaa
    kkatlinjaa
    • WpView
      MGA BUMASA 132
    • WpPart
      Mga Parte 2
    Leave, please.
  • Author's note's ❤️❤️ ni fallenangel7777
    fallenangel7777
    • WpView
      MGA BUMASA 4
    • WpPart
      Mga Parte 1
    This is just gonna be a bunch of author's notes, and I will have them dated too.
  • تنها‌خواسته‌ی‌|سمـی💜 Sammy's|only wish ni Supernatural313
    Supernatural313
    • WpView
      MGA BUMASA 147
    • WpPart
      Mga Parte 1
    📌وضعیت: پایان یافته.🖤📚 ⏳آغاز: ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۹ ⌛پایان: ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۹. ⏰ بازنویسی: ۲۰ مهٔ ۲۰۲۵ در دل شب‌های بی‌صدا، جایی که درد و اشک در سکوت گره خورده‌اند، قصه‌ای آغاز می‌شود از عشق‌های ممنوع، که از دل زخم‌ها و بغض‌ها سر بر می‌آورد. دو روح که جدا از هم نیستند، دو دل که در میان طوفان‌های زندگی، تنها به هم تکیه می‌کنند، در جستجوی نوری در دل تاریکی. این داستانی است از خواستن، از ایستادن مقابل دنیا، و از قلب‌هایی که از باران اشک، سخت‌تر و پرصلابت‌تر شده‌اند. "تنها خواسته‌ی سمی" داستان عشقی است که نه قانون، نه زمان، و نه هیچ مانعی نمی‌تواند خاموشش کند. با ما همراه باشید، در سفری از درد و اشتیاق، و نوری که شاید بتواند تاریک‌ترین شب‌ها را روشن کند. داستانی‌از‌سوپرنچرال💜 راستش‌این‌دومین‌فیکیه‌که‌توی‌زندگیم‌از‌این‌کاپل‌نوشتم💔 به یاد گذشته ووت و کامنت فراموش نشه 💜 وان‌شات
  • L💜VE|عشــ💜ــق ni Supernatural313
    Supernatural313
    • WpView
      MGA BUMASA 844
    • WpPart
      Mga Parte 19
    📌وضعیت: پایان یافته🖤📚 ⏳آغاز: ۱ مارس ۲۰۱۷ ⌛پایان: ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۷. ⏰ بازنویسی: ۳ ژوئن ۲۰۲۵ عشق‌هیچگاه‌از‌یاد‌نمیرود💜حتی‌اگر‌زبانت‌بگوید:فراموش‌کردم... به‌یادگذشته... ووت و کامنت فراموش نشه 💜
  • دلتــ💔ـنگی... ni Supernatural313
    Supernatural313
    • WpView
      MGA BUMASA 157
    • WpPart
      Mga Parte 1
    📌وضعیت: پایان یافته.🖤📚 ⏳آغاز: ۱ مارس ۲۰۱۷ ⌛پایان: ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۷. ⏰ بازنویسی: ۵ ژوئن ۲۰۲۵ در دل این روایت پر از غم و عشق، جنسن و جرد دو روح کهنه‌کار‌اند، که سال‌ها از هم دور بودند و دردهای نهان را در دل پنهان کردند. آن‌ها در میان دنیایی که نمی‌پذیرد عشقشان را، با تمام سختی‌ها و ناملایمات، برای هم می‌جنگند و تلاش می‌کنند تا دوباره به هم برسند. این داستان، حکایت دل‌شکستگی‌ها، دلتنگی‌ها و امیدی است که در پس اشک‌ها و سکوت‌ها زنده می‌ماند. داستانی که نشان می‌دهد عشق، حتی در تاریک‌ترین لحظات، می‌تواند مسیر زندگی را روشن کند. وان‌شاتی از کارهای قدیمی من و به یاد گذشته... ووت و کامنت فراموش نشه 💜
  • بدون‌حسرت|No Regrets ni Supernatural313
    Supernatural313
    • WpView
      MGA BUMASA 107
    • WpPart
      Mga Parte 1
    📌وضعیت: پایان یافته.🖤📚 ⏳آغاز: ۱ مارس ۲۰۱۹ ⌛پایان: ۱ مارس ۲۰۱۹. ⏰ بازنویسی: ۲۰ مهٔ ۲۰۲۵ «آن شب، که لب‌هایمان نجاتم داد» معرفی: در دنیایی که واژه‌ها گاهی خنجر می‌شوند و فاصله‌ها زخم، دین و سم در دل تاریکی راهی به‌سوی روشنایی دلشان پیدا کردند. داستانی سرشار از درد، سوءتفاهم، گناه و رهایی. دین، مردی که مرز میان مرگ و زندگی را با چشمان خود دیده، و سَم، قلبی لبریز از پشیمانی و عشق... هر دو، زخمیِ گذشته‌اند، اما در یک شب، یک بوسه، یک نگاه، همه‌چیز تغییر می‌کند. در این روایت عاشقانه و پر از کشمکش، نه بدن‌ها، بلکه روح‌ها به هم می‌رسند؛ تا شاید نجات، نه از طریق نجات‌یافتن، بلکه با پذیرفتن عشق واقعی اتفاق بیفتد. داستانی درباره شوق لمس، ترس از نداشتن، و جرات گفتن «من تو را می‌خواهم»... حتی اگر همه دنیا بگوید نه. ووت و کامنت فراموش نشه 💔