Истории رومنس

Выбор тегов:
رومنس
WpAddانگست
WpAddتهکوک
WpAddاسمات
WpAddفیکشن
WpAddجونگکوک
WpAddتهیونگ
WpAddعاشقانه
WpAddromance
WpAddحب
WpAddvkook
WpAddفیک
WpAddfiction
WpAddفارسی
WpAddویکوک
WpAddfic
WpAddangst
WpAddtaehyung
WpAddjungkook
WpAddbts
رومنس
WpAddانگست
WpAddتهکوک
WpAddاسمات
WpAddفیکشن
WpAddجونگکوک
WpAddتهیونگ
WpAddعاشقانه
WpAddromance
WpAddحب
WpAddvkook
WpAddفیک
WpAddfiction
WpAddفارسی
WpAddویکوک
WpAddfic
WpAddangst
WpAddtaehyung
WpAddjungkook
WpAddbts

56 Story

  • The Last Captive .. ⛓  на Dante_1997
    Dante_1997
    • WpView
      Прочтений 2,195
    • WpPart
      Частей 8
    ویکوک زمان آپ : سه شنبه ها آخرین اسیر نیز به خانه برگشت اما... دریغ از خاطراتی که مرده بود و ذهنی که تنها شکنجه گر روح بود و بس.
  • Me And Your Ghost  на vk_hedi1997
    vk_hedi1997
    • WpView
      Прочтений 227
    • WpPart
      Частей 9
    [Ongoing] 🩺writer: vkook_hedi 🩺Couple: Vkook 🩺Genre: Angest, Dram, medical, Romance, Smut 🩺Telegram channels: @vkook_hedific روز آپ: نامشخص اما هر آپ چندپارت قرار داده می‌شود. اما فعلا تا بعد از امتحانات دی توقف می‌خورد. فایل فول ورژن هپی‌اند و سداندش توی چنل قرار خواهد گرفت. 🩺خلاصه: کیم تهیونگ، جراح موفق و جوان بیمارستان مرکزی کره، در یکی از شب‌هایی که به آپارتمان بی‌روحش برمی‌گشت، پسری به اسم جئون جونگ کوک رو نجات داد؛ اما این پایان ماجرا نبود. یک تومور مغزی باعث شد تا اون‌ها بیشتر در ارتباط باشن و... سرنوشت قرار بود چه چیزی رو برای این دکتر و بیمار رقم بزنه!؟
  • تِسْعونَ يَومْاً на jelly--000
    jelly--000
    • WpView
      Прочтений 83
    • WpPart
      Частей 2
    هل سمعتم يوماً عن الانتقال من زمنٍ إلى زمنٍ آخر؟ سؤالٌ يبدو كهمسٍ قادم من مكانٍ مجهول... لكن هذا بالضبط ما وقع لبطلتنا هيونا. كانت في رحلةٍ مدرسية، تخيّم في الغابة، لا شيء يوحي بأن الليل سيبتلع كل يقينٍ من حولها. وفجأة... ينقلب كل شيء رأساً على عقب. يتحوّل يومها الهادئ إلى جحيمٍ لا يرحم. تتوه في الغابة، والظلام يمتدّ أمامها كسوادٍ لا نهاية له، كأنه عالم منفصل ينتظر ضحيته التالية. تتعالى أنفاسها، وكلابٌ مسعورة تخرج من عمق العتمة، عيونها تلمع كشررٍ جائع. تركض هيونا... تركض لتنجو بروحها، لكن الأرض تخونها وتسقط في حفرة، سقوطها يبدو بلا قرار، كأنها تهوي بين زمنٍ وآخر. تشعر بعظامها تكاد تتحطم من شدّة الارتطام... ثم تفتح عينيها لتُصدم عندما تجد نفسها في غابةٍ شماليةٍ مكسوّة بالثلوج، صامتة، غريبة، مخيفة... مكانٌ آخر كلياً، لا اسم له ولا تفسير لما حدث. تُرى... أي مصير ينتظرها؟ وكيف ستنجو في هذا العالم الغريب؟ وكيف ستنقلب حياتها بعد هذه اللحظة التي لا عودة منها؟ هيونا سيرافين•••••رفاييل إيزيوس سيغفريد♡♡ لا أحلل سرقة أفكار الرواية، رجاءاً لا تسرق تعب غيرك☆ قيد الكتابة....
  • The killer's victim  на Nivi_ria
    Nivi_ria
    • WpView
      Прочтений 31
    • WpPart
      Частей 2
    " القتل " " العشاء " " النبيذ " كلمات عادية يفهم الجميع معناها ، و لكن كلوفر كلارك لديها رأي مختلف كلوفر كلارك ... ترى أنا القتل هو نفسه العشاء و النبيذ عنصر أساسي " لا يمكنني أن آكل عشاء بدون صحن " نعم يا سادة ، عنكبوت الموت هذه و التي لا يعرف أحد جنسها ترى النبيذ كصحنها و لكن .... مابال هذه الضحية المستعصية ؟ منذ متى أصبح هناك شخص لا تستطيع كلوفر قتله ؟ " كيليان كيلر ، سبعة و عشرون عاما .... يبدوا أنك لن تصل إلى الثلاثين يا عزيزي " تحولت تلك المقولة إلى " يبدوا أنه يجب علي اللجوء إلى طريقة أخرى ، الإغواء..... انتظريني يا ضحيتي المتمردة " و لكن من يعلم من هو هذا الكيليان؟ هل هو حقا مجرد رئيس شركة كبيرة ؟
  • ملك الدماء на MimiSysh
    MimiSysh
    • WpView
      Прочтений 1,209
    • WpPart
      Частей 3
    كيف لوقح مثلك ان يطلب شيئا غبيا مثل هذا مني اوقعت سيلينا المزهرية التي امامها بعنف و هي تتنفس بقوة اغلق الأمير كتابه ليخلع نظارته التي تبديه دائما انه مثير و وسيم ما الذي تريده المركيزة في المقابل قصور قطع الذهب اراضي اغرب عن وجهي قالت تخرج من المكتبة امسك معصمها و ثبتها امام رفوف الكتب انت تتكلمين مع ولي عرش ملك مصاصي الدماء قال بهدوء ضحكت سيلينا تبعده عنها و ماذا اذا تبا لك و للآداب فلتحترقوا كلكم في نيران الجحيم ابعدها بعدها بسرعة ينظر للكتب ورائها بعشق _اووه كتابي العزيز كم مرت السنين لقد اشتقت لك تمتم ينفض الأتربة من على كتابه سيلينا: انا حقا لا اصدقك واو اكثر المحاربين و الفرسان ذو الدماء النبيلة في هذه الإمبراطورية اشرسهم و اقواهم يهوى القراءة و بارد مثل الثلج دودة الكتب و ماذا في ذلك قال يجلب الكتب التي يريدها ليتجه نحو الباب فتحه و خرج متجها نحو غرفته تبعته لغرفته بغض إستمع لي انا لن اتزوجك اتسمع فلتلغي هذا العقد بينك و بين عائلتنا اوه يبدوا ان الجراءة وصلت بك إلى ان تقتحمي غرفة شاب وسيم مثلي ضحكت سيلينا بصخرية لن تفعل شيئا اغلق باب غرفته ليخطو نحوها مادمت هادئا و احب الكتب لا ينفي فكرة انني احبك و ارغب بك بشدة لم يسعها ان تتكلم لإنه سبق و تذوق ما هو محرم لها ابتعد
  • 𝙏𝙃𝙀 𝙎𝙃𝙀𝙇𝙏𝙀𝙍 | پَناه  на Dante_1997
    Dante_1997
    • WpView
      Прочтений 19,948
    • WpPart
      Частей 9
    مولتی شات | تکمیل شده! کاپل : ویکوک Genre : Romance , Dram , slice of life , Angst
  • ايدول في التجنيد на ealahmed1
    ealahmed1
    • WpView
      Прочтений 390
    • WpPart
      Частей 3
    اعتدت على فقاقيع الاستحمام و اعتدت على فتح شعري الطويل و ايضا اعتدت على تناول ما اريد وقتما اريد و حتى الخروج و النوم و الاستيقاظ حينما اشاء رؤية عائلتي و اصدقائي او الاتصال بهم متى يحلو لي احببت تلك اللحظات عندما اصعد على خشبة المسرح ورؤية الجميع يثنون علي حتى عندما ارتكب الاخطاء لم ادرك كم احببت كل تلك الاشياء حتى انظممت لـ (real man)
  • DOMINIC/Kookv на rama-gh
    rama-gh
    • WpView
      Прочтений 16,995
    • WpPart
      Частей 24
    dominic/دامینیک تهیونگ امگایی بود که تنها چیزی که توی‌ دنیا نیاز داشت نادیده گرفته شدن و تنها بودنِ. اون داشتش، نه دوستی نه پارتنری از اول زندگیش همین بود. البته قبل از ورود اون دردسر جئون جونگکوک یک دردسر واقعی برای امگا بود اون الفا واقعا یه پسر بد بود و چرا باید دردسر باشه. خب مثل هر کلیشه الفایی که هر امگایی تا الان خواسته داشته چرا تهیونگ رو نداشته باشه؟ <<من تو رو زندگی می‌کنم،خوشگله. + من رو زندگی می‌کنی؟ یعنی چی؟ -بیشتر از خیلی، دوست دارم؛ اما هنوز عشق نیست، برای همین کلمه‌ی Love و Like روکنار هم گذاشتم و Live به دست اومد، بنابراین من تو رو زندگی می‌کنم. من باهات زندگی می‌کنم،خوشگله. +اینو از خودت دراوردی؟ -خب نه، دختری که پارسال باهاش سکس می‌کردم این رو بهم گفت، گفت تو یه کتاب خوندتش +تو یه عوضی هستی، اما من هم تورو زندگی میکنم دامینیک.>> Name:Dominic Couple: kookv Genre:Dram,Fluff,Comedy,smut, Omegaverse,Mpreg,RPF_AU [این فیک‌ ترجمه‌ شده‌‌اس]
  • My Psycho на DazaiFic
    DazaiFic
    • WpView
      Прочтений 319
    • WpPart
      Частей 1
    Writers: BEN & REN Editor: MEL Channel: @DazaiFic
  • Отсутствие на Taejin_world
    Taejin_world
    • WpView
      Прочтений 479
    • WpPart
      Частей 1
    پوچی ... مثل سرگردانی در دنیایی بدون رنگ . name: Отсутствие (پوچی) Couple: taejin Genre : Angst , Romance , Mpreg Writer : Shiro
  • 𝐥'𝐦 𝐭𝐡𝐞 𝐇𝐲𝐛𝐫𝐢𝐝 جیکوک на ming0ki
    ming0ki
    • WpView
      Прочтений 89,094
    • WpPart
      Частей 21
    𝐥'𝐦 𝐭𝐡𝐞 𝐇𝐲𝐛𝐫𝐢𝐝 [من دورگه هستم] ژانر : • فانتزی • کمدی • رومنس • اسمات • ترسناک • داستان به جادو و افسانه ها میپردازه • خلاصه داستان : جیمین استاد دانشگاه ۲۷ ساله که درگیر اتفاقات ماوراء الطبیعه میشه و طی اون اتفاقات جونگکوک رو میبینه و به ماهیت اصلی خودش پی میبره.... • کاپل اصلی : kookmin • کاپل های فرعی : yoonmin .. sope .. tejin وضعیت آپ : complete
  • Broken promise💔 на Vilaris1999
    Vilaris1999
    • WpView
      Прочтений 148
    • WpPart
      Частей 1
    کاپل: سونگسان ژانر: رومنس، اسمات، وانشات تیکه ای از داستان: "این تو نیستی که درخواست میکنه سان..به اندازه کافی دردسر داشتیم و امشب هم چیزی قرار نیست جلوی من رو برای تصاحبت بگیره..من دوباره امشب تورو مال خودم میکنم و مهر مالکیتم روی بدنت حک میکنم!"
  • 𝗛𝗨𝗡𝗧𝗘𝗥 | هـانتـ‌ر на jeonvear
    jeonvear
    • WpView
      Прочтений 203,337
    • WpPart
      Частей 49
    + من از زجر دیدن دیگران لذت میبرم ! _ چه جالب ! چون منم از زجر دیدن خودم لذت میبرم ، فکر کنم بتونیم درد همدیگه رو تسکین بدیم... شاید اینجوری حس عذاب وجدانم کمتر بشه ‌ زجر دیدن میتونه لذت بخش باشه وقتی اون گوشه ذهنت هنوز هم خودت رو سرزنش میکنی..البته..این گزینه برای انسان هایی با روان سالم صدق نمیکنه..! باید روانت درگیر باشه تا از این موضوع لذت ببری.. و حالا چه چیزی برای اونها بهتر از تسکین دهندگی درد هم بود!؟ - دوست داشتن تو یه بازیِ که آخرش باخته :) •••• ᴊᴇᴏɴ ᴊᴜɴɢᴋᴏᴏᴋ | ʜᴏᴀɴɢ ʟᴀʀᴀ •••• رومنس_BDSM_اسمات_ درام_رازآلود_HORROR ،به‌قلم‌نینا،
    + еще 15
  • الخريطة الأخيرة на ShadawPerson
    ShadawPerson
    • WpView
      Прочтений 1
    • WpPart
      Частей 1
    ٭كل من تتبع الخريطة لم يعد...و أنا؟ لن اعود حتى أجد النور. أو أُصبح رمادا في طريقي لذلك٭
  • "AVATAR" на __taekookv__
    __taekookv__
    • WpView
      Прочтений 87,175
    • WpPart
      Частей 29
    خلاصه داستان: به پسر "آواتار" دست زدن تاوان سنگینی داره! زمانی که یه تار مو ازش کم شه به دست آووردن کل پک های "آواتار" و نگهداشتن پک خودت که سهله دیگه حتی نمیتونی لباس تو تن ات رو حفظ کنی چون "آواتار" قراره اون رو همراه با بدنت بدره!! کاپل:کوکوی ژانر: امگاوورس/تخیلی/فانتزی/رومنس/امپرگ زمان آپ:چهارشنبه
  • Last kiss[one shot] на HukaM93
    HukaM93
    • WpView
      Прочтений 1,016
    • WpPart
      Частей 2
    Last Kiss couple:Namjin Gener: Omegavers, romance,Angst
  • 𝐄𝐗 𝐌𝐀𝐒𝐓𝐄𝐑 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] на A_by_Atash
    A_by_Atash
    • WpView
      Прочтений 40,410
    • WpPart
      Частей 5
    _خوبه..بدون من نتون..دوسم داشته باش.. _معلومه که بدون تو نمیتونم..تو همه چیز منی عزیزم.. . . _دیگه باید چیکار کنم منو ببخشی.. . . _گوگ من خیلی عاشقتم چرا مجبورم میکنی همش تکرارش کنم؟ _چون..تو هنوزم کابوس میبینی بیب.. *حتما برای خوندن هر پارت از منو برید نمیخوام پارتی رو جا بندازین و گیج بشین. Couple: Kookv/yoonmin(side couple) ganre:romance/smut/bdsm/sense love/sycologic/happy ending and others. مینی فیک/وانشات
  • •Sofia•  на _whitewolff_
    _whitewolff_
    • WpView
      Прочтений 140,843
    • WpPart
      Частей 102
    سوفیا" نام و داستان زندگی دختریه که افسردگیش تمام لحظات زندگیش رو در بر گرفته اما یه مرد میتونه معادلات آدمو بهم بریزه؟ مثلا جای زخمات رو بفهمه و دقیقا جوری پانسمانش کنه که دیگه خودِ قبلیتو یادت نیاد. 2020 - Completed
  • Need For Speed на SHIA_Eunoia
    SHIA_Eunoia
    • WpView
      Прочтений 11,707
    • WpPart
      Частей 32
    بیاید اینجا امروز میخوام براتون یک داستان تعریف کنم. داستان پسری که جنون داشت، جنون سرعت. پسری که لقبش گاو وحشی بود و البته باید بگم کاملا متضاد با ظاهر معصوم و دوست داشتنیش. و همه چی از همین جنون سرعت و یک مسابقه خیابونی شروع شد. روز های آپ: شنبه و چهارشنبه
  • على حافة الجنون на user39663425
    user39663425
    • WpView
      Прочтений 0
    • WpPart
      Частей 2
    عندما تكون معلوماتك عن حياتك غيض من فيض ، وتبدأ الحياة بإلقاء عليك اسرار تجهلها عن نفسك، فتتخبط بين الحاضر والماضي والمستقبل..تكون في صدمات متتالية.... شيء يجعلك على حافة الجنون....