استایلز ،یه مرد ناامید ۲۷ساله،بخاطر اینکه عاشق یه زن عوضی بود ولی اون زن هرزه اونو به یه تیکه اشغال تبدیل کرد،به لندن رفت،برای اینکه پول در بیاره ادمای عوضی رو میکشت،ولی کم کم این کار رو،یه وظیفه میدونست،وظیفه ای در مقابل دنیا که به اندازه سهم و توان خودش،دنیا رو از یه سری کثافت پاک کنه و اون یه فرد وظیفه شناس بود.Public Domain