اگه میخواستی توی اتاق رختکن یا دستشویی دخترا به اسمش اشاره کنی ، همیشه همون نگاه و نیشخند تکراری رو میگرفتی که بقیه به سمتت پرتاب میکردن ؛ چون اون یه افسانهی شهری بود. بعضی از مردم وقتی میخواستن راجبه اینکه دوران نوجوونی چقد خوبه پز بدن به خواهر و برادرای کوچیک ترشون راجبه اون میگفتن. جزئیات و آخر داستان همیشه عوض میشدن ؛ ولی نتیجهی داستان همیشه این بود که : " دختره یه سری مشکلات جدی با باباش داشت " [ Persian Translation ] Highest Rank : 1 in Teen Fiction