5 parts Ongoing "Travel in the soul of moments"
جنی با چشم های به خون نشسته اش به او خیره شد.
_از جان من چه میخواهی؟!
تهیونگ رسما دیوانه شده بود. بازوی جنی را چنان میفشرد گویی پنبه است و آسیب دیدنش برایش مهم نبود.
جنی کلافه دستش را جلوی چشم های تهیونگ تکان داد.
تهیونگ اما فقط خیره شده بود... در چشم های عمیق و موج وار جنی. گویی سنگی یا تیله هایی خاکی بودند در دریایی شناور...
_بگو چه میخواهی تهیونگ!
بالاخره لب های خشکش را از هم گشود.
کلمات جاری شدند و جنی با چیزی که شنید نه خشکش زد و نه شرمگین شد. بلکه کاملا خونسرد و راضی به نظر میرسید.
تهیونگ همچو عاشقی دلباخته و زخمی شده گفته بود : عاشقت شدم...
جنی پوزخندی زد و دست تهیونگ را پس زد.
موهای گرگی تهیونگ را نوازش کرد و گفت : فهمیدی معنای عمیق خدا را؟
+عشق؟ خدا یعنی عشق؟
جنی لبخندی زد و از نظر او ناپدید شد.
حالا تهیونگ بود و اشک های بلورینش...
+فرق واقعیت و حقیقت چیست...؟!
Couple : taennie
Genre : classic , fluff , romance , angst
Up days : Thursday