بوی عشق میداد، بوی خنکی و نم بارون... گفتم: ببین چه هوای دلیه، واقعا پاهات میاد توو این هوا بری؟ روشو برگردوند، قهر نبود..، خرمالو بهش تعارف کردم، روشو برگردوند..، قهر نبود! دلش رو برداشت راهی شد، گفتم: خودت میری اونو دیگه نبر ... بذار باشه هوا رو ببینه عشق کنه... محل نداد راهی شده بود، صدای کوبیدن در که اومد دلم ریخت.... نشستم به جمع کردنش که از پنجره نسیم زدش زیر بغل و با خودش برد، دنبالش رفتنی شدم ولی خب ارتفاع زیاد بود... بی دلی به سقوط ختم شد و بخار چای کنار پنجره هم با باد رفت پیِ دلم که شاید نگذره از این آدم، دل دادن و دل گرفتن....! چیزی شبیه خلاصه..👆 . اميدوارم خوشتون بیاد((((: @s_stylinson ممنون که کمکم کردی❤
6 parts