When Angels Fall
  • Reads 12
  • Votes 0
  • Parts 3
  • Time 5m
  • Reads 12
  • Votes 0
  • Parts 3
  • Time 5m
Ongoing, First published Jun 23, 2018
Taylor was living a normal life when one day she crosses a strange spot in the forest. This is where her adventure of a lifetime starts as many angels fall from the heavens, and demons try to take over the earth realm. With her new friends, Madison and Richard, she tries to save her home realm and stop the demons before it's too late. But along the way she discovers her love for Richard, her new Angel friend. Will they defeat the demons and will Richard and Taylor fall in love? Find out in this book...
All Rights Reserved
Sign up to add When Angels Fall to your library and receive updates
or
Content Guidelines
You may also like
Little Bunny  by Zabi1212
40 parts Ongoing
( کامل شده ) درد و ترس ، چیزی که جونگکوک هایبرید هیفده ساله از سن خیلی خیلی کم بهش عادت کرده . شاید درد کشیدن دیگه براش ساده شده باشه ؟ البته درد کشیدن برای هیچکس ساده نیست ، وقتی اون صدایی که توی مغزت حرف میزنه ام حالش ازت بهم میخوره دیگه چیزی نمی‌مونه میمونه؟ و اینور هم کیم تهیونگ پسر پولداری که همه فکر میکنند بهترین زندگی رو داره البته معلومه که از شخص دیگه زندگی خیلی بهتری داره ولی خب اونم دلایلی داره که از موقعیتش متنفر باشه . چی میشه اگه تهیونگ اون کسی که میخواد ازش مراقب کنه رو پیدا کنه و کوک ام مکان امنی که لازم داره ؟ __________ ته : هیششش نفس هیونگ برا چی معذرت خواهی می‌کنی فرشته ؟ ببینمت پسر قشنگم کوچولوی من برای چی گریه می‌کنی اخه؟ میدونی چقد دلم برات تنگ شده ؟ همه کس هیونگ زندگیه هیونگ اشک نریز پسر نازم میبینی حالم خوبه ؟ نگاه کن منو کوک سرش رو بالا آورد و با چشمای اشکیش به ته خیره شد که دوباره گریش گرفت و شروع کرد به اشک ریختن و گریه کردن با صدای بلند و ته که انگار دست پاچه شده بود لبخندی زد و دوباره کوک رو بغل کرد ته : هیشش عیب نداره عزیزم گریه کن دل کوچولوت گرفته قربون صدات بشم هیسس عیب نداره ....
نـبـلاء الـقـتـلـة  by valen_xi
8 parts Ongoing
مرت حياتها بين فخاخ القدر، الذي لم يترك لها فرصة أن تعيش بسلام. لعنة ظلت تلاحق كل نساء عائلتها، وكل من تزوج، كانت تُسحب منه قطعة من روحه، حتى غدت الحياة مجرد حافة خطر دائم. لكن لم تكن تلك اللعنة هي الوحيدة التي تهددها، بل كان زواجها المفروض هو الخديعة الثانية التي تجرعتها,هي التي ظنت أنه سيوفر لها الأمان، أنها ستجد في قلبه ما يعيد لها الأمل، لكن سرعان ما اكتشفت أنه لا حب في هذا الزفاف القسري. كان يراها مجرد وسيلة لتوطيد قوة عائلته، لا أكثر. هو الذي لا يعرف كيف يحب، ولا يريد أن يحب، كان يعتقد أن كل من اقترب منه فقد جزءًا من نفسه، وكأن الحب لا يتناسب مع وجوده. هي، التي تحاول أن تكون قوية رغم كل ما مرت به، تجد نفسها أمام رجل لا يعرف الرحمة، ولا حتى الاحترام، متحجرة في زواج لا يحمل إلا اللامبالاة. وكلما حاولت أن تفتح قلبها له، كلما اكتشفت أن المسافة بينهما تتسع أكثر، وكل كلمة كانت تصرخ بها داخليًا كانت تموت على شفتيها، لأنها تعلم أن هذا هو قدرها، أن تخذل مرة أخرى. كان يعلم أنها مدمرة، لكنها كانت تجذبه كالمغناطيس. كلما ابتعد، زادت رغبته في العودة إليها. _ Vilanara Delrosa. _ Matias Delgardo. الـــبـــدايـــة كـــانـــت هـــنـــا .
You may also like
Slide 1 of 10
Little Bunny  cover
نـبـلاء الـقـتـلـة  cover
The world of yo-kai(Yokai watch X Reader) cover
Mahal cover
Family's keeper (wtm) cover
Daddy's Precious Little Girl cover
Cupid's Match : CUPID'S MATCH BOOK 1 cover
Brotherhood of the Wolf cover
My Freak Show Life (BWWM) cover
OCEAN (သမုဒ္ဒရာပိုင်တဲ့လခြမ်းငယ်) (Complete) cover

Little Bunny

40 parts Ongoing

( کامل شده ) درد و ترس ، چیزی که جونگکوک هایبرید هیفده ساله از سن خیلی خیلی کم بهش عادت کرده . شاید درد کشیدن دیگه براش ساده شده باشه ؟ البته درد کشیدن برای هیچکس ساده نیست ، وقتی اون صدایی که توی مغزت حرف میزنه ام حالش ازت بهم میخوره دیگه چیزی نمی‌مونه میمونه؟ و اینور هم کیم تهیونگ پسر پولداری که همه فکر میکنند بهترین زندگی رو داره البته معلومه که از شخص دیگه زندگی خیلی بهتری داره ولی خب اونم دلایلی داره که از موقعیتش متنفر باشه . چی میشه اگه تهیونگ اون کسی که میخواد ازش مراقب کنه رو پیدا کنه و کوک ام مکان امنی که لازم داره ؟ __________ ته : هیششش نفس هیونگ برا چی معذرت خواهی می‌کنی فرشته ؟ ببینمت پسر قشنگم کوچولوی من برای چی گریه می‌کنی اخه؟ میدونی چقد دلم برات تنگ شده ؟ همه کس هیونگ زندگیه هیونگ اشک نریز پسر نازم میبینی حالم خوبه ؟ نگاه کن منو کوک سرش رو بالا آورد و با چشمای اشکیش به ته خیره شد که دوباره گریش گرفت و شروع کرد به اشک ریختن و گریه کردن با صدای بلند و ته که انگار دست پاچه شده بود لبخندی زد و دوباره کوک رو بغل کرد ته : هیشش عیب نداره عزیزم گریه کن دل کوچولوت گرفته قربون صدات بشم هیسس عیب نداره ....