زین: وقتشه با قسمت تیره زندگیم اشنا شی زین کمی مکث کرد و دستاشو برد تو موهاش تیلورعم سرشو انداخت پایین مشغول ور رفتن با انگشتاش شد - خب..منتظرم بلاخره زین دست از سکوت کشید زین:هیچ چیزی اونطور که تو فکر میکنی نیست...All Rights Reserved
24 parts