درست توی یه اتاق توی یه بیمارستان گوشه ی لندن پسری بی جون در نهایت تاریکی نور سفیدی دیدو یه جفت چشم عسلی یه چهره ی آشنا یه لبخند زیبا و یه دست امن اونو برای همیشه برد تا پیش خودش باشه و کسی نمیدونست که این عشق تاابد پایداره
بدن زخمی و خونی گائون که مقابل یوهان روی زمین افتاده و از درد به خودش میپیچید، صحنهای بود که مرد تا آخر عمرش دیگه نمیخواست شاهدش باشه. اگه یکی از همین دعواها گائون رو برای همیشه ازش میگرفت...
یوهان دستش رو دور کتف گائون حلقه کرد و بدنش رو درون آغوشش کشید. با صدای آروم و گرفتهای به حرف اومد:
«اگه قراره مثل گذشته به خودت آسیب بزنی و به هیچی اهمیت ندی... پس حضورم ت وی زندگی چه معنیای میده...؟»
── ⋆⋅☆⋅⋆ ── ⋆⋅☆⋅⋆ ── ⋆⋅☆⋅⋆ ── ⋆⋅☆⋅⋆ ──
ژانر: عاشقانه، بیال، انگست، اسمات
کاپل: کانگ یوهان و کیم گائون (فیک از سریال قاضی شیطان / the devil judge)
نویسنده: 𝑴𝑨𝑺𝑼𝑴𝄢
ویراستار: ♧Fatemeh
داستان فیکشن ربطی به سریال نداره و اگه سریال رو ندیدید، میتونید با خیال راحت بخونید.