~♧~ • ژانر: تخیلی، مبهم، دارک، خشن • خلاصه: "می دونین فرشته ها چین؟؟هیولاها و شیاطین چطور؟؟خوبی؟؟بدی؟؟جهنم و بهشت چی؟؟جونگ کوک یه پسر بامزه و باهوش با آینده ای درخشان بود،ولی خیلی زود فهمید دنیا کثیف تر از اونیه که حتی بشه توش بدون کثافت کاری زندگی کرد؛وقتی زندگی بش رحم نکرد و بی وقفه شکنجش داد،متوجه شد شیاطین هیچ کجا جز همینجا توی این قالب های تهی و ناخالص نیستن. و وقتی یه موجود تحسین برانگیز بال های سیاهشو در حالی که جلوش زانو زده بود تا مرز کیلومتری براش باز کرد،اینم فهمید که حتا فرشته ها هم بی گناه و خالص نیستن. هیچ چیز کامل نیست. خدا وجود داره؟؟کی می دونه؟؟فرشته ها بال هاشون سیاه شده،شیاطین ماییم،جهنم همینجاست،نجات دهنده یک "قاتله". چه تراژدیه نحسی!!! لابد می پرسی نور کو؟؟معلومه!!!جایی که تاریکی نتونه از بین ببرتش. توی دنیایی که تاریک شده باشه و آدماش هیولا،فقدان نور دیگه احساس نمی شه. چطور می تونی توی دنیایی زندگی کنی که "قیامت" اون قراره توسط یه قاتل سر برسه؟؟ جونگ کوک ناخواسته شد اون "نجات دهنده" ای که انسانیتش رو ذره ذره بلعید و قورت داد. خون چه مزه ای داره؟؟ اگر از جونگ کوک می پرسیدی،می گفت تلخ!شور!شیرین!!مزه ی جاودانگی و مرگ می ده..."(CC) Attribution-ShareAlike