جونگین ولیعهد امپراطوری بزرگ باکجس و سهون برادر کوچکش که از کودکی خارج از قصر زندگی میکرده... چی میشه اگه برادر کوچک تر یه روز به قصر برگرده و باعث شه قلب جونگین با تموم نفرتی که ازش داشته به تپش بیوفته..... کاپل:#کایهون #چانبک #کریسهو ژانر:تاریخی، رمنس، اسمات، فانتزی "باد پائیزی ابرهای سپید را در آسمان می پراکند سبزه ها زرد می شوند برگ ها فرو می افتند غازهای وحشی به سوی جنوب پرواز می کنند آخرین گل ها می شکوفند ارکیده ها و داوودی ها با عطر تلخ شان من را در رویای آن روز زیبایم که هرگز نمی توانم از یاد ببرم میبرند. به رود خانه می روم برای سفری بر آب کرجی بر آب می راند و با موج های سرسفید غوطه می خورد نی و طبل می نوازند و پاروزنان آواز می خوانند برای لحظه ای سر خوش می شوم و آنگاه اندوه کهن باز می گردد من فقط زمان کوتاهی جوان بودم و اکنون دوباره پیر می شوم."