جیمین به رودخانه هان که زیر نور خورشید میدرخشید خیره شد. هوسوک عاشق این منظره بود. بیشتر وقتها که میومد توی این اتاق، هوسوک رو پشت پنجره میدید. جیمین بهش یه لیوان چای سبز میداد و بعد خودش با کمک هوسوک لب پنجره مینشست. بهم لبخند میزدن، نسیم صورت دو نفرشون رو نوازش میکرد و خورشید هردوشون رو از همیشه درخشان تر نشون میداد. توی این زمان، هوسوک از فرصتش استفاده و صورت جیمین رو بوسه بارون میکرد. نور خورشید، عطر چای، نسیم و بوسههای عاشقانه... چطور میتونست با وجود این خاطرات دلش برای هوسوک تنگ نشه؟ ******* کاپل: هوپمین/ یونجین / یونمین ژانر: رمنس/ جنایی/ انگست نویسنده: نفس 1 in #JinMinTodos los derechos reservados