°• TWO •°
  • Reads 73,036
  • Votes 10,169
  • Parts 29
  • Reads 73,036
  • Votes 10,169
  • Parts 29
Complete, First published Mar 05, 2019
🎈داستان فیک در ادامه ی ماجرا فصل قبلیه ( وان) وقتی که چانیول و بکهیون پسربچه ای رو به فرزندی میگیرن🎈
All Rights Reserved
Sign up to add °• TWO •° to your library and receive updates
or
#17sekai
Content Guidelines
You may also like
𝐋𝐎𝐋𝐈𝐓𝐀. by oherwin
9 parts Complete
Couple: Kaihun Genre: Angst, sadness, daddykink, dram Update on: Thursday Written by: Erwin خلاصه: سهون هیجده ساله به تازگی وارد دانشکده ی ادبیات انگلیسی شده و فقط با مادرش زندگی میکنه. جونگین مرد سی و هشت ساله ای که بعد از تحصیل و تدریس رشته ی مشابه با سهون از خارج برمیگرده به کشورش و چون عادت نداره به سختی با محیط جدیدش خو میگیره. یکی از خونه های ویلایی تو شهر اولسان رو اجاره میکنه و یه روز به اجبار مادر سهون داخل خونشون میره. محوطه ی بزرگی رو طی میکنه و همونطور که تو حیاط چرخ میزنه پسری رو میبینه که با تیشرت و شلوارک سفید رو چمنا دراز کشیده و مشغول نگاه کردن مجله ی مُده. جونگین نزدیک تر میره و توجه سهون به قدمایی که نزدیکش میان جلب میشه، سرش رو بالا میگیره و با دیدن کای لبخند پررنگی میزنه. کای چهره ی بانمک پسر رو آنالیز میکنه، لب های صورتی، دندون های ارتودنسی شده، پوست سفید، موهای پر کلاغی، گونه های برجسته و البته چشم های گربه ای شکلش! زمزمه وار میگه: قشنگه. و جونگین از این طریق وارد زندگی سهون میشه تا... "این فیکشن بازگردانی رمان لولیتاست و صرفا برای اصلاح بهتره فضای داستان تغییراتی بوجود اومده تا ناهنجاری ها تا حد زیادی از بین بره. ممنون که لولیتارو برای خوندن انتخاب کردین، امیدوارم لذت ببرین."
You may also like
Slide 1 of 10
Return of the rain  cover
City Of Stars cover
𝐋𝐎𝐋𝐈𝐓𝐀. cover
 °• TWO •° cover
The Mad Hatter cover
like a moonlight🌔 cover
دیوار cover
The savior of the forest🌑 cover
سوگند cover
𝚑𝚊𝚙𝚙𝚒𝚗𝚎𝚜𝚜  cover

Return of the rain

20 parts Complete

☁️نام: بازگشت باران☔️ ⛈كاپل: كايسو🐻🐧 ☁️ژانر: رمنس_ روانشناسي _ درام_ روزمره_اسمات ⛈وضعيت: تمام شده خلاصه فيك📝: كي گفته خاطرات با ارزش ترين دارايي ادم هاست؟؟ كي ميتونه ثابت كنه خاطرات هيچوقت فراموش نميشن؟؟ خاطرات اغلب فراموش ميشن چون....خيلي وقت ها مجبوري كه فراموش كني...خيلي وقت ها مجبورت ميكنن كه فراموش كني...ولي اونا يه چيزو نميدونن، اينكه فراموشي نميتونه جلوي سرنوشت رو بگيره...