*Under Editing* تمام 17 سال زندگیش، لویی تاملینسون فکر میکرد که یه زندگی معمولی مثل بقیه داره. اون به عنوان یه پرنس زندگی کرد، و مشخصا انتظار داشت پادشاه بعدی بشه. اما شب تولد 18 سالگیش، لویی متوجه شد زندگیش ساده نبود (و دیگه هیچوقت هم یه زندگی عادی حساب نمیشد) وقتی توسط پادشاه اهریمن از خانوادهش جدا شد. لویی سریعا فهمید که زندگیش یه معنای کاملا متفاوت با اون چیزی که فکر میکرد داشت. [Persian Translation] Original story by: @baby-louisAll Rights Reserved