Mirage
  • Reads 56,667
  • Votes 9,650
  • Parts 152
  • Reads 56,667
  • Votes 9,650
  • Parts 152
Complete, First published May 08, 2019
خلاصه: پارک جیمین وارث یکی از بزرگ ترین شرکت های کره جنوبی با زندانی شدن پدرش، مجبور به جنگ با مادر خوانده ش برای حفظ شرکت میشه. با این حال گذشته همیشه برای شکارش آماده ست و درگیریش با ته هیونگ، باعث صدمه دیدن مغزش و فراموشی و حتی عوض شدن شخصیتش میشه
در این بین جین سه یون دادستان پرونده ی پدرش وکالتش رو در دادگاهی که اونو متهم به صدمه زدن به ته هیونگ می کنه، به عهده می گیره؛ دو نفری که تا حد مرگ از هم متنفرن

زمان آپ: پنج‌شنبه‌‌ها

کاور از: @Emethod
All Rights Reserved
Table of contents
Sign up to add Mirage to your library and receive updates
or
#26straight
Content Guidelines
You may also like
Heir of Wrath (Legacy of the Underworld1) by Dreamer066
31 parts Ongoing
عشق مثل لیسیدن عسل از لبه‌ی تیغ میمونه. مخصوصا اگه در دنیای مافیا متولد شده باشی... 🔞SEXUAL CONTENT تالیا بیانچی پرنسس مافیای ایتالیایی، وقتی برای اولین بار به آسایشگاه فرستاده شد فقط یک چیز رو میدونست: جهان مافیا با زن‌ها مهربان نیست. امید تنها چیزیه که موفق شده تالیا رو حتی با گذشت ده سال در آسایشگاه سنت ماریو زنده نگه داره. امید به اینکه روزی پدرش برگرده و اون رو با خودش به خونه برگردونه. اما سرنوشت بارها ثابت کرده همه چیزهای "سیاه و سفید" پشت پرده‌ای از دروغ‌های هفت رنگ پنهان شدن... تالیا همیشه میدونست پدرش میتونه چقدر بیرحم باشه اما هیچوقت انتظار نداشت که اون رو به ترسناک ترین مرد غرب واگذار کنه. رئیس آینده مافیای کوزا نوسترا. مارکو رومانو. یک قاتل خونسرد... زیبا و خبیث. مردی که سال‌هاست انسانیت رو درونش کشته، روحش رو در سکنه‌های تاریک گذشتش رها کرده. چطور ممکنه قلب مُرده‌ای که چیزی بجز خشم و نفرت درونش جریان نداره، قادر به عشق ورزیدن باشه؟ این همون کاریه که فقط تالیا میتونست ممکن‌اش کنه و باعث بشه مارکو اون کلمات ممنوعه و خطرناک رو به زبون بیاره: " من آدم‌های دیگه رو برای کوزا نوسترا میکشم اما برای تو گلوله میخورم، خونریزی میکنم و میمیرم. تو مال منی و تا آخرین نفس ازت محافظت میکنم."
Falling In The Hell_chapter 1 by pu2013
39 parts Complete
آتلانتیا جائیه که اونجا هیچ کس یه روز خوش ندیده. همیشه جنگه... ولی با این حال این ظلم و ستم یه روزی تموم میشه نه؟ قبایل با هم متحد می شن و همه چی خوش و خرم میشه... شاید بگین حتما یه داستان تکراری با پایان خوشه. . . اولین اشتباه همین جاست. اینکه ظاهری قضاوت می کنی و باطن رو در نظر نمی گیری... اون هم دقیقا همین اشتباه رو کرد... فکر می کرد تو این دنیای جدیدی که داخلش افتاده... . . می تونه زندگی کنه و گذشته اش رو فراموش کنه و از صفر شروع کنه... فکر می کرد می تونه به اشخاصی که می دید اعتماد کنه... در حالی که اون نمی دونه زندگی قبلی که در زمین داشت وجودی از خودشه و بهش گره خورده... و درمورد اعتماد کردنش به بقیه... کی می دونه... شاید فقط جایگاه سربازی توی صفحه شطرنج رو داره که بقیه کنترلش می کنن... * _کی گفته سرباز توی صفحه شطرنج همیشه کسیه که بهش دستور می دن؟ تو یه حرکت مهره سربازش رو حرکت داد و تو جایگاه وزیر قرار گرفت. _یه شخص اگر باهوش باشه...می تونه جای سرباز مهره رو حرکت داد و شاه رو زد. _...شاه باشه... * Name:Falling in the hell Ganer:action,mystery,scary,paranormal,romance Wr by:Mijung
You may also like
Slide 1 of 20
Heir of Wrath (Legacy of the Underworld1) cover
Tʜᴇ Hᴏɴ's Gɪʀʟ | KSJ | [Completed]  cover
Iᴍ Aɴ Oᴄᴇᴀɴ˖ ࣪ ⋆🧜🏼‍♀️ cover
Falling In The Hell_chapter 1 cover
Oneshot😪🤌💦 cover
The White Laboratory cover
محفل قرمز مافیا  cover
Your eyes tell || VK || Completed cover
Unwanted Killer | Jeon Jungkook cover
My babies |BDSM| cover
Human/انسان cover
different worlds cover
کودتای تو🥂🩸 cover
ꫝꪖ𝕥𝕣ꫀᦔ🥀 cover
BABY GIRL [AU] Book1 cover
Ninety-nine cover
T_EAR cover
تمام قلب من cover
CWTCH cover
ᴅɪꜱᴛᴀɴᴄᴇ cover

Heir of Wrath (Legacy of the Underworld1)

31 parts Ongoing

عشق مثل لیسیدن عسل از لبه‌ی تیغ میمونه. مخصوصا اگه در دنیای مافیا متولد شده باشی... 🔞SEXUAL CONTENT تالیا بیانچی پرنسس مافیای ایتالیایی، وقتی برای اولین بار به آسایشگاه فرستاده شد فقط یک چیز رو میدونست: جهان مافیا با زن‌ها مهربان نیست. امید تنها چیزیه که موفق شده تالیا رو حتی با گذشت ده سال در آسایشگاه سنت ماریو زنده نگه داره. امید به اینکه روزی پدرش برگرده و اون رو با خودش به خونه برگردونه. اما سرنوشت بارها ثابت کرده همه چیزهای "سیاه و سفید" پشت پرده‌ای از دروغ‌های هفت رنگ پنهان شدن... تالیا همیشه میدونست پدرش میتونه چقدر بیرحم باشه اما هیچوقت انتظار نداشت که اون رو به ترسناک ترین مرد غرب واگذار کنه. رئیس آینده مافیای کوزا نوسترا. مارکو رومانو. یک قاتل خونسرد... زیبا و خبیث. مردی که سال‌هاست انسانیت رو درونش کشته، روحش رو در سکنه‌های تاریک گذشتش رها کرده. چطور ممکنه قلب مُرده‌ای که چیزی بجز خشم و نفرت درونش جریان نداره، قادر به عشق ورزیدن باشه؟ این همون کاریه که فقط تالیا میتونست ممکن‌اش کنه و باعث بشه مارکو اون کلمات ممنوعه و خطرناک رو به زبون بیاره: " من آدم‌های دیگه رو برای کوزا نوسترا میکشم اما برای تو گلوله میخورم، خونریزی میکنم و میمیرم. تو مال منی و تا آخرین نفس ازت محافظت میکنم."