"کاپ کیک سبز"؛ فصل دوم فن فیکشن "مرکز شهر"
جولان عشق و بازی قلب ها و معاملات هنوز تمام نشده و راه زیادی در پیش داریم.
با ورود آنیتا مکسول، کسی که تمام زندگیش رو بخاطر نجان دادن معشوقش-لویی تاملینسون- معامله کرد، به عمارت، تازه همه چیز در حال شروع شدنه.
عمارت سفید و سرد و خشک استایلزها، سال هاست رنگ نور و لبخند به خودش ندیده. اعضاء عمارت همگی تحت کنترل و سلطنت مارکوس استایلز،از بازرگانان پر قدرت و جاه طلب شهر، هستند.
آیا آنیتا با ورودش می تونه چیزی رو تغییر بده؟ و یا مجبور هست با جریان آب پیش بره و تسلیم تمام خواسته های استایلزها بشه؟ منظورم "تمام خواسته ها" هست.
"...و ما آغاز کردیم؛ خواسته و ناخواسته آغاز شد.
با گذشتن از او و نجات یک یا چند زندگی.
همه چیز از همان روز شروع شد.
و فکر نمی کردم تا به امروز ادامه پیدا کند.
و حالا،من اینجا هستم؛ آماده برای ادامه زندگی، در گوشه ای سرد و تاریک و نمور.. درحالی که ستاره امید و نور درونم رو حفظ می کنم.
تاس ها رو در دست می چرخونم و می اندازم..
2-3 ؛ این دست با تو شروع میشه.
حرکت کن..."
Downtown>Season 2; Green Cupcake
By: Shey-da
[Completed]