نمی خواست جامش رو از خون سرباز ها پر کنه، نمی خواست همه چیزش رو از دست بده ولی شعله های آفتاب راهی براش نذاشته بودن. دیگه دیر بود و می دونست این الان مسئولیت اونه تا همه چیز رو تموم کنه؛ با صلح و یا جنگ. دیگه هیچ پله ای وجود نداشت.Seluruh Hak Cipta Dilindungi Undang-Undang