''من-من از شما انتظار ندارم که تک تک چیزایی که قراره بشنوینو باور کنید, در واقع از شما میخوام کاری کنید که خودمم به این باور برسم که همه ی اینا دروغ های کثیف و حقه هاییه که اسکیزوفرنی یا هر بیماری کوفتی دیگه ای بهم قبولونده. من حقیرانه از شما میخوام کاری کنید که فراموش کنم-فراموش کنم درد چه حسی داره یا وحشت چه معنایی داره-- و-و مهم تر از همه ازتون میخوام اونو از یادم ببرید- اونو چه اتفاق های خوب و چه اتفاق های بدی که در کنار اون بوده- بیشتر از همه اتفاق های خوب- میخوام فراموش کنم که خوشحالی واقعی چه حسی داره چون اگه اون حسی که در کناراون داشتمو ملاک قرار بدم هرگز دیگه نمیتونم خوشحال باشم. از شما میخوام بی رحمانه قضاوتم کنید و بهم بگید که من یه دروغگو ام یا یه بدبخت تهوهمی میخوام بهم بگید اینا- اینا,اینا همه تاثیرات مواد مخدره یا مشروب. حتی بهم بگید اینا همه ی این دروغ ها اینا همه راهیه که توجه جلب کنم بخاطر بخاطر نمیدونم دوران بچگی زخم زننده یا چون توی مدرسه تحقیر شدم- آ-هرچی فقط از شما میخوام هرکاری کنید جز تایید و باور این چرندیات''