زین ، موهای قهوه ای فرشو تو مشتش میگیره سرشو به عقب هل میده و موهاشو با اسلحه مشکی عقب میده "نقشه یکی اینجا نتیجه برعکس نداد؟"اروم میخنده "فک کنم داد عزیزم" "زین میتونم توضیح بدم لطفا بهم گوش کن" "توضیح؟"زین اسلحرو تو دهن هری برد "مامان بابات بهت یاد ندادن بادهن پر حرف نزنی؟البته که نه،اونا مشغول یاد دادن چیزای دیگه بودن مثل بازی کردن با احساسات دیگران؟" موهاشو بیشتر کشید با پلک زدن اشک توچشمای هری جمع شد. این ادم کی بود؟اون ادمی که دوسش داشت کجا بود؟ برای چند ثانیه زین احساس گناه کرد.اسلحرو از تو دهن کسی که دوسش داشت دراورد.چطور همچین ادم شیرینی میتونه انقد شیطان باشه؟انقد ظالم؟ "من از تفنگ نمیترسم اگه میخوای بهم شلیک کن،من لایقشم ولی لطفا هیچ وقت به عشقم نسبت بهت شک نکن" "اوه فاک به این کصشر شیرین،استایلز"All Rights Reserved