یونگی به شدت به یه معلم ریاضی نیاز داره تا ریاضیو پاس کنه.جیمین دوستشو بهش پیشنهاد داده.چه اتفاقی میفته وقتی یونگی شروع میکنه به پیشرفت دادن احساساتش نسبت به معلم مرد ریاضیش؟
+"نمیدونم چی شد....
دیدمت، متنفر شدم.شناختمت، عاشق شدم.
مگه بین دیدن و شناختنت چقدر فاصله بود؟چقدر فاصله بود که اینطور آشوبم کرد..؟"
-"چرا پا گذاشتی تو زندگیم؟چرا یهو پیدات شد و زیر و روم کردی؟
من فقط فرشته ی عذابت بودم؛
چرا اومدی و فرشته ی نجاتم شدی..؟"
<><><><><><>
قلب یک هیولا، حکایت یه پسره.
پسری که خودشو یه هیولا میدونه.
چی میشه وقتی یه روز یه نفر پا تو زندگیش میذاره و بهش یاد میده که؛
'حتی هیولاها هم قلب دارن..؟'
<><><><><><>
کاپل اصلی: کوکجین
کاپل های فرعی: نامجین، ویمین، سپ و ...
تگ ها: رومنس، انگست، روانشناسی، ارباب برده ای، اسمات
⚠️⚠️⚠️این فیک دارای صحنه های دارک، خشن، اسمات، و بزرگسال هست!
⚠️⚠️⚠️این فیک بار احساسی سنگینی داره و توش به مسائل روانشناسی مثل خودکشی هم اشاره شده پس اگر حساس هستید، سراغش نرین!
در آخر اینکه، امیدوارم از خوندن این فیک لذت ببرید!💜