خلاصه:بعضی از ادم ها مثل مواد مخدر میمونند، مثل هروئین، کافیه یک بار طعمشون رو زیر دندونت بچشی، تا ابد معتادشون میشی. بای لوئین شونزده سالشه و پسریه که توی فقر بزرگ شده حسابی سرسخت و واقعا لجبازه و توی این دنیا بیشتر از هر چیزی به پدرش اهمیت میده و از مادرش متنفره چون اون زن دقیقا توی سخت ترین اوضاع مالی پدرش رو ترک کرده بود و بدنبال معشوقه های پولدارش رفته بود و حالا بعد از ازدواج ناگهانیه مادرش با یه ژنرالِ ثروتنمد ارتش، بای لوئین قسم میخوره دیگه هیچ جور ارتباطی با مادرش نداشته باشه. گوهای همسن بای لویین هست و از اول عمرش بین سرباز های بزرگ و مرد های کله گنده تمرین های ارتش رو بعنوان بازی انجام میداده پدرش یه ژنرال با نفوذ و کله گنده ارتشه، ارتش برای خیلی ها یه محله که دوره سربازیه اجباری رو توش میگذرونند اما برای گوهای ارتش خونه دومش و زمین بازی زمان کودکیشه، هر چند بر خلاف اصرار پدرش علاقه نداره به صورت رسمی توی ارتش کار کنه. مادرش چندین سال پیش کشته شده و گوهای پدرش رو مقصر میدونه هم اینکه کلی خشم و نفرت توی دلش جمع شده. برای هر دوی این پسر ها که تاحالا محبت واقعی زنی رو حس نکردند عشق جایی منتظره که هیچکدوم انتظارشو ندارند.All Rights Reserved