Hidden( translated to persian )

LECTURES 405,960
Votes 37,514
Parties 95

LECTURES 405,960
Votes 37,514
Parties 95

He was like a moon part of him was always hidden.
اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.Tous Droits Réservés

Table des matières

95 chapitres

Inscrivez-vous pour ajouter Hidden( translated to persian ) à votre bibliothèque et recevoir les mises à jour

Directives de Contenu

Vous aimerez aussi

worthless [L.S] (Persian translate), écrit par Herstylss284

[Completed] هشدار!خودآزاری،اختلال در خوردن غدا،افکار خود کشی و مرگ احتمالی‌ شخصیت.اگه نمیتونید از عهدش بر بیاید،عقب نشینی کنید و یه فنجون چایی بخورید. !!!‌ این هشدار رو جدی بگیرید !!! شاید اگه قبل از شروع به گفتن چیزای زشتی که به مردم میگفتیم یه لحظه فکر میکردیم،میتونستیم جون خیلیارو نجات بدیم.شاید اگه یه قدم به جلو برمیداشتید مردم از چیزی که فک میکردید میتونستن شاد تر باشن. هری و لویی،بهترین دوستا؟خب حداقل دیگه نیستن

Roommates(Persian Translation), écrit par pardis_bartra

چیکار می کنی اگه هم اتاقیت کسی باشه که بیشتر ازهمه ازش بدت میاد؟امی الان داره زندگی می کنه با دشمنش ،کسی که قلب اونو شکسته و اون ازش بدش میاد اون کسی نیست جز هری استایلز .

I loved you first( L.s)Persian translation, écrit par 00Libraaaaa

هری و لویی قدیما دوست‌های بچگی بودن، ولی ده ساله همدیگه رو ندیدن. هری وقتی سیزده سالش بود با پدرش رفت نیویورک. وقتی به عنوان مدیرعامل شرکت پدرش برمی‌گرده لندن، تو یه سخنرانی با لویی روبه‌رو می‌شه لویی باور نمی‌کنه این امگای خوشگل ولی بداخلاق، همون دوست بچگیشه. هر دو تو کار ساخت و سازن، یعنی رقیب همدیگه هستن. و این یعنی دائم سر راه همدیگه قرار می‌گیرن... آلفا لویی .امگا هری .امپرگ ترجمه شده Libra

Her Effect | Complete, écrit par 1DFanFic_iran

𝘀𝗶𝗹𝗲𝗻𝘁 𝘀𝗵𝗶𝗲𝗹𝗱 | 𝗹.𝘀, écrit par thesamina28

I wasn't there to be seen. I wasn't there to be loved. I was there to be his 'silent shield' - and somehow , he became the only sound in my silence. harry top هشدار اسمات بی پایان🌶 سامینا🎀

[ Completed ] " هر جا که علاقه وجود داشته باشد، آتش هم خواهد بود و ... هر جا که آتش باشد، یک نفر باید بسوزد! "

پرسه در نیمه شب, écrit par fiction_crystal

بدن زخمی و خونی گائون که مقابل یوهان روی زمین افتاده و از درد به خودش می‌پیچید، صحنه‌ای بود که مرد تا آخر عمرش دیگه نمی‌خواست شاهدش باشه. اگه یکی از همین دعواها گائون رو برای همیشه ازش می‌گرفت... یوهان دستش رو دور کتف گائون حلقه کرد و بدنش رو درون آغوشش کشید. با صدای آروم و گرفته‌ای به حرف اومد: «اگه قراره مثل گذشته به خودت آسیب بزنی و به هیچی اهمیت ندی... پس حضورم توی زندگی چه معنی‌ای می‌ده...؟» ── ⋆⋅☆⋅⋆ ── ⋆⋅☆⋅⋆ ── ⋆⋅☆⋅⋆ ── ⋆⋅☆⋅⋆ ── ژانر: عاشقانه، بی‌ال، انگست، اسمات کاپل: کانگ یوهان و کیم گائون (فیک از سریال قاضی شیطان / the devil judge) نویسنده: 𝑴𝑨𝑺𝑼𝑴𝄢 ویراستار: ♧Fatemeh داستان فیکشن ربطی به سریال نداره و اگه سریال رو ندیدید، میتونید با خیال راحت بخونید.

Same Ocean Eyes [L.S], écrit par rojii_tommo

_نایل؟حالت خوبه؟من صدای داد شنی... هری سرشو بالا اورد و پسر با دیدنش انگار کلماتش رو از یاد برد _تو... اون با شوک زمزمه کرد +لو..لویی...!؟ ~roji tommo 2 in fanfiction🖇 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1 in harrystyles🖇

ویکوکمین تریسام مکنه لاین چی میشه اگه جیمین ۱۷ساله بعد از کشته شدن پدر و مادرش جلوی چشماش بخاطر اینکه به سن قانونی نرسیده مجبور به زندگی به پسر عمو هاش بشه تا وقتی که جفت خودتو پیدا کنه؟ چی میشه اگر جیمین راز اونا رو بفهمه؟ اونا چطوری قراره مراقب جیمین باشن؟ ایا اجازه میدن جیمین اونارو ترک کنه؟ یا جیمین محکوم یه دوست داشتن اوناس؟

Travel To Love (Ziam), écrit par Setareeh181

چهار ساله همه ازش متنفرن... پدر... مادر... برادر... حتی همه ی فامیل با نگاه های پر از نفرت دلش رو به درد میارن... فقط و فقط به جرم بی گناهی... بی گناهی که تو دادگاه همه گناهکاره... تا اینکه بالاخره بعد از چهار سال غریبه ای رو میبینه که از هر آشنایی براش آشنا تره... یا شاید هم آشنایی که از هر غریبه ای براش غریبه تره... خودش هم نمیدونه... ولی این میشه نقطه ی آغاز دوباره ای برای داستان زندگی اون...

مافیای صورتی‌/ The pink mafia🔞🔥, écrit par jeon_jehowa

اسم: مافیای صورتی🔞 ژانر: مافیای/ خشن/ عاشقانه/ اسمات ___________________ کیم نامجون رئیس باند آر ام به شدت از رقیبش متنفره از نظر اون جین اصلا مافیا نیست و به درد خونه داری میخوره. کیم سوکجین رئیس باند پینک آرجی دشمن قدیمی نامجون به خاطر گذشته و زخمی که نامجون بهش زده دنبال هر راهیه که تلافی کنه. . نامجون: عوضی صورتی پوش بهتره با زبون خوش محموله ام برگردونی وگرنه آتیشت میزنم. سوکجین: تند نرو کیم بهتره نیست واسه شروع معذرت خواهیت کفشام با زبونت واکس بزنی شاید تصمیمم عوض شد و بهت رحم کردم. . . و اما حالا کیم تهیونگ و کیم جونگکوک 5 ساله توی مهد کودک باهم همکلاسی شدن و پدراشون بعد از سال ها دوباره دیداری تازه کردن. _اشم من جونتوتیه. +شلام منم کیم تهلونگم. _هه هه تو همون پسله ی بیلیختی که حتی نمیتونه اشمش دُلُشت بده. +ساکت شو کیم جونتوک پاپام دُفته باهات حلف نژنم. پسر جیغ کشید. _اشمم جونتوته نه جونتوت. کاپل اصلی : تهکوک/ کوکوی (ورس) و نامجین. کاپل فرعی: ؟ _________________ توی این فیک از اسم اعضای بی تی اس استفاده شده و هیچ گونه ارتباطی با زندگی شخصی اعضا نداره💜.

DADDY COOL /Z.M/, écrit par larry2004mayne

این داستان از زبون دختر زین مالیک است دختر تازه همراه پدرش وارد لندن شده ولی داستان های زیادی همراه خود دارد پس با من همراه باشید

"Compelet" - با من ازدواج کن ژنرال. - این یه دستوره سرورم؟! چی میشه اگه بیشترین اختیار رو در کشور داشته باشین اما نتونین کاری انجام بدین به خاطر تبعیض‌های جنسیتی؛ کیم تهیونگ به عنوان یه شاهزاده که امگا متولد شده تا قبل از ازدواج هیچ اختیاری برای امور کشور نداره به خاطر قانون «امگاها حق سلطنت ندارن» شما بودین چیکار می‌کردین؟ کاپل: کوکوی کاپل فرعی: یونمین ژانر: رمنس، سلطنت مدرن، امگاورس، ازدواج اجباری، انگست 🥇#عاشقانه #royal 🥈#taehyong 🏅 Writer: blumer

(ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ 1) امپراطور جئون جونگکوک به لونای خودش کیم تهیونگ علاقه ای نداره.. لونا که دیگه نمیتونه این شرایط رو تحمل کنه تصمیم میگیره بدنش رو برای همیشه ترک کنه! چی میشه اگر همزادش در دنیا دیگه کیم تهیونگ رییس قوی و قدرتمند کمپانی VBLوقتی از خواب پامیشه قیافه خودش رو تو آینه ببینه ولی تو بدن ظریف و زیبای لونا باشه ... (ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ 2) او پادشاهی بود که تاجش را از جنس قدرت ساخته بود... اما حالا، در دنیایی که او را «لونا» می‌خوانند، تنها چیزی که برایش باقی مانده، کودکی‌ست که با تمام وجود دوستش دارد... و مردی که با تمام وجود، نمی‌خواهد دوستش داشته باشد... این داستان، روایتی‌ست از نبرد میان غرور و احساس، میان زخمی که هنوز تازه است... و عشقی که حتی خودش از آن بی‌خبر است... •𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯,𝐚𝐧𝐝... •𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞:𝐑𝐨𝐲𝐚𝐥,𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞,𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲,𝐬𝐦𝐮𝐭,𝐦𝐩𝐞𝐫𝐠, 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚𝐯𝐞𝐫𝐬,𝐀𝐧𝐠𝐬𝐭

•𝐆𝐫𝐚𝐲 𝐃𝐢𝐚𝗺𝗼𝐧𝐝•ᵛᵏᵒᵒᵏ, écrit par meral_writ

Vkook_الماس خاکستری ـ درد ازادی که بهم دادی از دردی که مستحقش بودم دردناک تر بود •امگایی که این اجبار رو برای رسیدن به عشق پنهانی که داشت قبول کرد و این ازدواج قراردادی رو پذیرفت. صبر کردن و دور شدن از رویا و هدف ها و زندگی که هیچ شباهتی در ذهنش نداشت، هیچ آسان نبود زندگی که پشتش منافع هایی پنهان بود برایش هیچ مفهومی نداشت ، اما گویی خودش هم آغشته به این رنگ های تیره شده بود، گمان میکرد نجات پیدا میکند!!• هفت سال زندگی که هردو با تنفر رنگ زدند و هیچکدام تلاشی برای دوست داشته شدن نمیکردند. آنها سخت میگرفتند ؟ یا زندگی سختی های پنهان داشت که انتقام درش نهفته بود؟! ___________________________________________ با چهره ی بی حسش بهش زل زد _ داری بد میکنی امگا لحظه ی ترس رو احساس کرد اما طولی نکشید که این حس رو خاموش کرد وبا تندی گفت: ـ هم از خودت هم از کله زندگیت متنفرم.. وارِن با لحنی خنثی رو بهش گفت: _ کُلت روی پیشونیت نذاشتم که دوستم داشته باش!.. writer:Meral Cuple:Vkook Genre:Dark-romance, psychological fiction,Omegaverse,fantasy,smut,Angst٫ A-mperg

اون گفت که میمونه گفت که همیشه به من برمیگرده گفت که دوستم داره گفت... و من حالا از خودم میپرسم که آیا اون حتی ذره‌ای هم منو دوست نداشت؟

Call my name - Harry styles - Complete, écrit par mahtabstories

صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش - سهراب سپهری

Lipstick [H.S] | Complete, écrit par 1DFanFic_iran

خاطرات براش مفهومی نداشت همه چیز پاک شده بود شروع جدید نبود اون تازه داشت خوشبخت میشد دقیقا مثل کتابی که از وسط شروع شده بدون مقدمه بدون جزئیات بدون اسم انتظار چه پایانی رو داشت وقتی حتی شروعش معلوم نبود؟

Freedom of Sin, écrit par atalebymystery

«آزادی گناه» من یک انسان آزادم! من اجازه دارم تمام قوانین انسانیت رو درهم بشکنم... از مخالفانم بهره‌کشی کنم... هر کس سر راهم بایسته رو بکشم... اعتقاداتی که از نظر خودم غلطه رو نابود کنم... چون من یک انسان آزادم! A Harry Styles Fanfiction

worthless [L.S] (Persian translate)

[Completed] هشدار!خودآزاری،اختلال در خوردن غدا،افکار خود کشی و مرگ احتمالی‌ شخصیت.اگه نمیتونید از عهدش بر بیاید،عقب نشینی کنید و یه فنجون چایی بخورید. !!!‌ این هشدار رو جدی بگیرید !!! شاید اگه قبل از شروع به گفتن چیزای زشتی که به مردم میگفتیم یه لحظه فکر میکردیم،میتونستیم جون خیلیارو نجات بدیم.شاید اگه یه قدم به جلو برمیداشتید مردم از چیزی که فک میکردید میتونستن شاد تر باشن. هری و لویی،بهترین دوستا؟خب حداقل دیگه نیستن

Plus d’Infos