Jemnai power
  • مقروء 405
  • صوت 53
  • أجزاء 1
  • مقروء 405
  • صوت 53
  • أجزاء 1
مستمرة، تم نشرها في سبتـ ١٥, ٢٠١٩
جِمنای پاوِر:

جمنای قدرتیه که ببن دو برادر دوقلو تقسیم شده. این دو برادر باید تو سن هجده سالگی باهم مبارزه کنن و قدرت به قل پیروز میرسه.
اتفاقی میفته و یانان، یکی از قل ها کاری انجام میده که قدرت بین ده عضو دیگه تقسیم میشه. قدرت های اعضا و بلاهایی که سرشون میاد در طول داستان مشخص میشه.
امیدوارم دوسش داشته باشین...

نویسنده: سَم
کاپل: چانبک، کریسهو، کایهون/سِکای
ژاتر: تاریخی، رمنس، اسمات
جميع الحقوق محفوظة

1 فصل

قم بالتسجيل كي تُضيف Jemnai power إلى مكتبتك وتتلقى التحديثات
أو
#15sekaihun
إرشادات المحتوى
قد تعجبك أيضاً
𝐓𝐚𝐤𝐞 𝐌𝐲 𝐒𝐨𝐮𝐥 || 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐌𝐢𝐧 (𝖢𝗈𝗆𝗉𝗅𝖾𝗍𝖾𝖽) بقلم CallMeKyan
30 جزء undefined أجزاء إكمال
🔞 -سرورم ... آه... نتونست جملش رو کامل کنه وقتی یونگی زبونش رو آروم روی شاهرگ پسر کوچکتر کشید و بطور ناگهانی گردنش رو گاز گرفت و باعث ناله ی بلند تر جیمین شد. +تو... توی لعنتی... میدونی هربار که برای من میرقصی من رو به جنون میکشی... مطمئن باش نمیزارم اینبار بهت آسون بگذره! صدای دو رگه و خشن و در عین حال زمزمه وار یونگی باعث لرزیدن بدن ظریف پسر توی آغوشش شد و نتونست جلوی ناله ی ناخودآگاهش رو بگیره و همین یونگی رو تشویق کرد چنگ محکمی به باسن تپل پسر کوچولوش بزنه و لب های نرمش رو بین دندون هاش بگیره و مک محکمی به اونا بزنه. +تو متعلق به منی...فقط من! ┏━━━━━━━━━━ 帶走我的靈魂 ☾︎⃤━━━━━━━━━━┓ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦𝘴: 𝘏𝘪𝘴𝘵𝘰𝘳𝘪𝘤𝘢𝘭 , 𝘚𝘶𝘱𝘦𝘳𝘯𝘢𝘵𝘶𝘳𝘢𝘭 , 𝘔𝘺𝘴𝘵𝘦𝘳𝘺 , 𝘚𝘮𝘶𝘵🔞 𝘔𝘢𝘪𝘯 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦 : 𝘠𝘰𝘰𝘯𝘔𝘪𝘯 𝘖𝘵𝘩𝘦𝘳 𝘤𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦𝘴 : 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘝 𝘈𝘶𝘵𝘩𝘰𝘳 : 𝘊𝘢𝘭𝘭𝘔𝘦𝘒𝘺𝘢𝘯 #1 in TaeKook #1 in ParkJimin #1 in MinYoongi #1 in Jung Hoseok #1 in KimSeokjin #1 in Supernatural #1 in History #1 in Jimin #2 in BL #2 in Suga #2 in YoonMin #3 in Kpop #5 in KookV
𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔 بقلم Hunter__Dreams
50 جزء undefined أجزاء مستمرة
🍀این رمان به سبک: Heaven Official's Blessing , Husky, mo dao zu shi ، the untamed ⟨تو... پشت همه‌ی این اتفاق ها بودی چطور تونستی باهام اینکارو بکنی⟩ ﴿عزیزم نمیدونی توی دنیای تاریکی که برام ساختی زندگی کردن چقدر میتونه سخته باشه الان تنها چیزی که برام باقی مونده تویی به نظرت عادلانه نیست که تو رو فقط برای خودم بخوام﴾ ******** در میان دریای دروغ و فریب که در ذات تک تک انسان ها میدید تنها یک حقیقت در اعماق وجودش باقی مانده بود حقیقتی تلخ و گزنده که طعم مرگ میداد. مرگ خانواده‌اش، مرگ عشقی که تمام هستی‌اش بود و از بین رفتن رویاهایش انگار که زندگی او بر پایه دروغ بنا شده بود در یک چشم به هم زدن همه چیز فرو ریخت در این تاریکی کم کم به پوسته‌ای از انسان تبدیل شد که فقط به اجبار نفس می‌کشید. پس از به پایان رسیدن جنگ استاد اعظم تهذیب گری هیچ شاگردی را به عنوان جانشین خود انتخاب نکرد تا اینکه با ورود تهذیبگر جوانی به زندگی اش خاطراتی در ذهن او زنده میشود خاطرات و احساساتی که سال‌ها سعی در سرکوب آن‌ها داشت.