هر دفعه که بهش میگفتم امروز هوا خوبه، بدون اینکه حرفی بزنه یا لباسشو عوض کنه، میرفت و تختشو میاورد و میانداختش روی آب. بعد از اینکه یه دوری میزد نظر من رو راجع به هوای اون روز تایید یا رد میکرد. البته خب اگه تایید میکرد من میرفتم و تختمو میاوردم.
1 part