لی هه جین دوست داشتنی، تنها پرنسس سرزمین مهتاب، درست مثل هر انسان دیگه ای تو سرزمین مهتاب در آرامش زندگی می کرد. همه چیز عادی بود تا اینکه تمام قلمروهای انسان برای حمله به تنها سرزمین اکسو متحد شدن. نتیجه ی حمله معکوس شد... وقتی پدرش برای دادن اون به پرنس ارشد اکسو...بیون بکهیون، قرارداد صلح امضا کرد زندگی پر از آرامشش محو شد. سرزمین اکسو جایی بود که مردم عادی ازش می ترسیدن....جایی که ازش نفرت داشتن. می پرسین چرا؟! اونجا هیولاها زندگی میکردن.... لینک ورژن انگلیسی و اصلی داستان به قلم Exo7410: https://www.asianfanfics.com/story/view/1140828/monster خوشحال میشم ووت⭐ و کامنت💬 بذارین💞All Rights Reserved