Story cover for •Sunlights of hell• by rozhinstory
•Sunlights of hell•
  • WpView
    Reads 4,474
  • WpVote
    Votes 368
  • WpPart
    Parts 10
  • WpView
    Reads 4,474
  • WpVote
    Votes 368
  • WpPart
    Parts 10
Ongoing, First published Dec 22, 2019
اون فقط یه دختر ۱۸ ساله بود که برای نجات دادن بقیه خودشو تو دستای شیطان رها کرد ولی نمی دونست که درون اون شیطان چی در انتظارشه.






📍این داستان کاملا توسط خودم نوشته شده و کپی کردن از داستان جایز نمیباشد.
⚠️دارای قسمت های ۱۸+
All Rights Reserved
Sign up to add •Sunlights of hell• to your library and receive updates
or
#326love
Content Guidelines
You may also like
𝒍𝒆𝒈𝒆𝒏𝒅 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆_𝐃𝐄𝐌𝐎𝐍_ by golabaton
25 parts Ongoing
🔻عنوان: مُهر اهریمن ♦️کاپل‌ها: چانبک، هونهان ♦️ژانر: تریلر، دارک رمنس، انگست، اسمات 🔺نویسنده: golabaton برشی از داستان: _بازم اهریمنم میشی؟ تا جایی که مثل قبل حتی برام آدمم بکشی؟ پسری که انگشتاش رو با کنجکاوی و لذت توی لاشه‌ی سگی حرکت می‌داد و جز به جز اعضای حیوان مرده رو چک می‌کرد در جواب سوال بی احساسش لبخند بامزه‌ای تحویلش داد. جوری که انگار ازش یه شیشه نوتلا خواسته بود دستش رو از جسد حیوان بخت‌برگشته بیرون کشید و خیره به صورت جدیش خیلی غلیظ و پشت سرهم گفت. _البته... با کمال میل... با لذت... پسر ایستاده بعد تایید سه بخشیش لحظه‌ای سکوت کرد و شیطنت وار یکی از انگشتای کثیف وخونیش رو به دهن گذاشت و مکید. وقتی خوب تمیزش کرد با چشمهای درخشان و ترسناکش جلو اومد و زیر نگاه سردش سرخوش پلکی بهم کوبید. _مثلا میتونم چشمای ریز و درشت هر کسی رو که بخوای برات در بیارم و به عنوان مزه توی گیلاست بندازم... روانی مو مشکی با زدن لبخند دندون نمایی بقیه‌ی انگشتای خونی و کثیفش رو روی قلب کوبنده اش گذاشت و چنگی به سینه‌ی فشرده‌اش انداخت. _به شرطی که آخرش به عنوان هدیه این قلب کوچولو و نازت رو از سینه ات بیرون بکشم و به یه عروسک بی جون و بغلی تبدیلت کنم...قبوله؟...
ORPHIC by Adrinaaliyari
55 parts Complete
🌹ووت و کامنت مابین داستان فراموش نشه🌹 ⛔ هرگونه کپی و تغییر دادن، بازگردانی با یه کاپل دیگه در فیکشنم، اکیدا ممنوع است! ⛔ ♕نویسنده: VICTORIA.BTS♕ ♕کامل شده♕ °°°° جئون جونگ‌کوک، تتوآریست خشن و مرموز 27 ساله، در شهری دورافتاده، زندگی ساده‌ای داره-تنها، بدون دردسر، تا اینکه کیم تهیونگ، پسری 26 ساله، استیصال‌زده که از مراسم عروسی‌اش فرار کرده، به شکل غیرمنتظره‌ای وارد زندگی‌اش می‌شه. تهیونگ نه تنها ماشینش گم می‌شه، بلکه باید از دختربچه ی 13 ساله‌ای به اسم سون سورا مراقبت کنه-کسی که تا حالا وجودش رو نمی‌دونسته. تحمل مشکلات و حضور تهیونگ برای جونگ‌کوک دشواره؛ مردی که پیچیدگی‌ها رو دوست نداره، مخصوصاً از نوع احساسی‌ش. بااین‌حال، وقتی دردهای گذشته‌ی تهیونگ یکی‌یکی آشکار می‌شن، جونگ‌کوک نمی‌تونه بی‌تفاوت بمونه؛ هم به خاطر تهیونگ، هم به خاطر اون دختر بچه که ناگهان زندگیش رو تغییر داده. رابطه‌اشون مثل یه بالانس ظریف بین خشم و دلسوزی، سکوت و سکوت‌های پرمعنا، امنیت و زخمی عمیق رشد می‌کنه. جونگ‌کوک سنگینی زخم‌ها و این خشونت پنهان رو پشت خودش پنهان می‌کنه-تا وقتی رسیدن تهیونگ به نقطه‌ای از درد، باعث می‌شه همه‌چیز بشکنه.... آینده ی اونها چطور پیش میره؟!...
You may also like
Slide 1 of 10
𝒍𝒆𝒈𝒆𝒏𝒅 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆_𝐃𝐄𝐌𝐎𝐍_ cover
ORPHIC cover
My Precious Trust || vkook|| Sezon1 cover
Blood & bond🩸 cover
innocent ⛓️معصوم cover
ll KookV ll cover
Arranged marriage cover
A Safe Hug "kookv" cover
you're our boy / Vkookmin cover
𝐊𝐈𝐒𝐒 𝐒𝐂𝐄𝐍𝐀𝐑𝐈𝐎 cover

𝒍𝒆𝒈𝒆𝒏𝒅 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆_𝐃𝐄𝐌𝐎𝐍_

25 parts Ongoing

🔻عنوان: مُهر اهریمن ♦️کاپل‌ها: چانبک، هونهان ♦️ژانر: تریلر، دارک رمنس، انگست، اسمات 🔺نویسنده: golabaton برشی از داستان: _بازم اهریمنم میشی؟ تا جایی که مثل قبل حتی برام آدمم بکشی؟ پسری که انگشتاش رو با کنجکاوی و لذت توی لاشه‌ی سگی حرکت می‌داد و جز به جز اعضای حیوان مرده رو چک می‌کرد در جواب سوال بی احساسش لبخند بامزه‌ای تحویلش داد. جوری که انگار ازش یه شیشه نوتلا خواسته بود دستش رو از جسد حیوان بخت‌برگشته بیرون کشید و خیره به صورت جدیش خیلی غلیظ و پشت سرهم گفت. _البته... با کمال میل... با لذت... پسر ایستاده بعد تایید سه بخشیش لحظه‌ای سکوت کرد و شیطنت وار یکی از انگشتای کثیف وخونیش رو به دهن گذاشت و مکید. وقتی خوب تمیزش کرد با چشمهای درخشان و ترسناکش جلو اومد و زیر نگاه سردش سرخوش پلکی بهم کوبید. _مثلا میتونم چشمای ریز و درشت هر کسی رو که بخوای برات در بیارم و به عنوان مزه توی گیلاست بندازم... روانی مو مشکی با زدن لبخند دندون نمایی بقیه‌ی انگشتای خونی و کثیفش رو روی قلب کوبنده اش گذاشت و چنگی به سینه‌ی فشرده‌اش انداخت. _به شرطی که آخرش به عنوان هدیه این قلب کوچولو و نازت رو از سینه ات بیرون بکشم و به یه عروسک بی جون و بغلی تبدیلت کنم...قبوله؟...