ســــآعَت ٣ صُبح بِهـ وَقت عِشقْــ [درحال آپ... _الان دقیقا چه آرزویی داری؟ +خب الان...دقیقا...نمیدونم آمممم...شاید...شاید اینکه زیر بارون منو ببوسی! +خب تو چی...تو چه آرزویی داری؟ _بارون بیاد... *** (دم...بازدم...دم...بازدم...دم عمیــــق...بازدم...) عرق روی صورتش رو پاک کرد و با وحشت، نگاهی به ساعت انداخت که عقربه هاش، 3 صبح رو نشون میداد.! ×چی شده؟! حالت خوبه؟؟ +من...من یه خوابی دیدم...یکی شبیه اون بود! اصلا خودش بود...ولی ...ولی یه فرقی داشت ×چه فرقی؟! +... +منو دوست داشت... . . . . کاپل اصلی:ویکوک ...:کاپل فرعی . . ژانر : درام...انگست...برشی از زندگی...رومنس...اسمات...غیرمنتظره . به تهش فکر نکن...چون هر انگستی صرفا سد اند نیست ^^فقط یه معجزه لازمه یا یکم عجله...اگه بجنبه شاید هنوز اونقدرام دیر نشده باشهAll Rights Reserved