- ماشه رو بکش ..!!! دستاش می لرزید که دوباره فریاد زد -گفتم ماشه رو بکش .. نفسش رو توی سینه اش حبس کرد و به شخص بروبهروش خیره شد ..قطرات اشک جلوی دیدش رو میگرفتن آرام زمزمه کرد +نمیتونم .. گریه اش شدت گرفت و بلند تر گفت +نمیتونم بکشمش.. حرفش تمام نشده بود که صدای شلیک بلندی اومد و تو یک لحضه فرد روبهروش رو غرق در خون دید نفس های داغش رو کنار گوشش حس کرد - تقاص بیفرمانیت رو پس میدی ..بیبی!! ............. ژانر.: مافیای ، رومان ، عاشقانه کاپل.: boy xgirl سماتAll Rights Reserved