"The First Rainy Scent of November" [Complete]
  • LECTURAS 1,087
  • Votos 290
  • Partes 4
  • LECTURAS 1,087
  • Votos 290
  • Partes 4
Concluida, Has publicado mar 28, 2020
Contenido adulto
•¬کاپل: چانبک

•¬ژانر: عاشقانه | فانتزی | فلاف

•¬خلاصه:
چی میشه اگه یه قطره بارون ماجراجو تصمیم بگیره قانون شکنی کنه و خودش رو به یه انسان نشون بده ؟! انسانی که کم کم داره توی روتین زندگیش گم میشه
═ ∘♡༉∘ ═
#SnowQueen ❄
Todos los derechos reservados
Regístrate para añadir quot;The First Rainy Scent of Novemberquot; [Complete] a tu biblioteca y recibir actualizaciones
or
Pautas de Contenido
Quizás también te guste
⋅ᵗʰᵉ ᴡʀOɴɢ ʟOᴠᴇ⋅ de Melisamomo
2 Partes Continúa Contenido adulto
ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ⋅ ʜᴜɴʜᴀɴ⋅ ᴋʀɪsʜᴏ⋅ ɢᴇɴʀᴇ: ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀsᴇ⋅ sᴍᴜᴛ⋅ ᴀɴɢsᴛ⋅ ʷʳⁱᵗᵉʳ ִֶָ ᴀᴊᴜᴍᴍᴀ ᴡɪɴᰔᩚ _____________ گذشته یه سایه‌ست که تا نور ببینه، همه‌جا دنبالت راه میاد. چانیول برای فرار از اون سایه، سال‌ها خودش رو تو تاریکی پنهان کرد؛ اما چون اون از نور فراری بود، دلیل نمی‌شد نور به دنبالش نره. - ازم بدت میاد هیونگ؟ - بهم نگو هیونگ. من برادرت نیستم. ________ خاطرات مثل یه کتابِ! احیاناً اگه چند ورقی ازش کنده بشه؛ تو می‌مونی و باتلاقی از افکار، که هر کدوم به نحوی غرقت می‌کنه. و حالا دو آدم با چهره‌ی یکسان و دنیاهای متفاوت، تو باتلاقی عمیق، برای یافتن ورق‌های گم‌شده‌ی کتاب خاطرات‌شون دست‌وپا می‌زدن. "- ولی شماها شبیهِ سیبی هستین که از وسط نصف شده." "- دلیل نمیشه چون شبیهِ منه، آدم مطمئنی باشه." "- حق با اونه، چون نیمه‌ی خراب و فاسد اون سیب نصیب من شده." ________ همیشه آرامش رو به دریایی تشبیه می‌کرد که گوش سپردن به صدای برخورد امواج، تمام احساسات منفی رو از زندگیش شسته و از بین می‌بره. ولی آب‌وهوای دریا همیشه آروم نیست. ممکنه یه سونامی با حضور ناگهانیش، آرامش امواجش رو بهم بزنه. و سونامی‌ای که آرامش رو از زندگیِ ییفان گرفت، یه بچه بود! "- ازم می‌ترسی؟" "- اگه بگم آره؟"
[Completed] •⊱ 'No' Is Not an Option ⊰• (ChanBaek) Persian Translation de EXOPerFic
11 Partes Concluida Contenido adulto
⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن ترجمه ای No' Is Not an Option' | 'نه' يه گزينه نيست کاپل: چانبک ژانر: انگست، دراما، رمنس، اسمات، دانشگاهي نویسنده: ParkAnJae مترجم: OhMinA ( @mina__rafiei ) کاور: Elena Salvatore ( @AllAboutBaekhyun ) خلاصه:آموزشگاه مانتن ریج به زمینه ی آموزشی مشهورترین چهره های جامعه معروفه. ولی پارک چانیول هیچوقت نمیخواست یکی از اونا بشه. چیزی که میخواست، پارتیای شبانه، نوشیدنی، دخترا و سكسای بی معنی بود. ولی پدرش اونو توی همچین گودال جهنمی انداخته بود و هیچوقت بخاطرش نمیبخشیدش. ولی اون دانشگاه اونقدرا هم خسته کننده به نظر نمیرسید. نه وقتی که عشق قدیمیش، یکی از استاداش بود. چانیول بازوی استادشو محکمتر گرفت و غرید: -اوه عزیزم، اینجوری بهم پشت نکن. مرد کوچیکتر در حالی که یه ابروشو بالا برده بود، سرشو بالا اورد: -بس کن و یکم فکر کن چانیول. بین ما دوتا، کی اول به اون یکی پشت کرد؟ ⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅
Quizás también te guste
Slide 1 of 10
⋅ᵗʰᵉ ᴡʀOɴɢ ʟOᴠᴇ⋅ cover
⛓ Mad Yeol ⛓[Completed] cover
👀|ᴊᵘᴊᵘ| •[ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ] cover
[Completed] •⊱ 'No' Is Not an Option ⊰• (ChanBaek) Persian Translation cover
⚜️𝕲𝖊𝖓𝖊𝖗𝖆𝖑⚜️ cover
«𝐍𝐎𝐕𝐄𝐋𝐈𝐒𝐓|ناولیست✔» cover
Amor cover
𝐃𝐚𝐧𝐜𝐢𝐧𝐠 𝐈𝐧 𝐓𝐡𝐞 𝐃𝐚𝐫𝐤 cover
𝑾𝒊𝒍𝒅 𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 || 𝑲𝑽 cover
Did YOU call ME? (Completed) cover

⋅ᵗʰᵉ ᴡʀOɴɢ ʟOᴠᴇ⋅

2 Partes Continúa Contenido adulto

ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ⋅ ʜᴜɴʜᴀɴ⋅ ᴋʀɪsʜᴏ⋅ ɢᴇɴʀᴇ: ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀsᴇ⋅ sᴍᴜᴛ⋅ ᴀɴɢsᴛ⋅ ʷʳⁱᵗᵉʳ ִֶָ ᴀᴊᴜᴍᴍᴀ ᴡɪɴᰔᩚ _____________ گذشته یه سایه‌ست که تا نور ببینه، همه‌جا دنبالت راه میاد. چانیول برای فرار از اون سایه، سال‌ها خودش رو تو تاریکی پنهان کرد؛ اما چون اون از نور فراری بود، دلیل نمی‌شد نور به دنبالش نره. - ازم بدت میاد هیونگ؟ - بهم نگو هیونگ. من برادرت نیستم. ________ خاطرات مثل یه کتابِ! احیاناً اگه چند ورقی ازش کنده بشه؛ تو می‌مونی و باتلاقی از افکار، که هر کدوم به نحوی غرقت می‌کنه. و حالا دو آدم با چهره‌ی یکسان و دنیاهای متفاوت، تو باتلاقی عمیق، برای یافتن ورق‌های گم‌شده‌ی کتاب خاطرات‌شون دست‌وپا می‌زدن. "- ولی شماها شبیهِ سیبی هستین که از وسط نصف شده." "- دلیل نمیشه چون شبیهِ منه، آدم مطمئنی باشه." "- حق با اونه، چون نیمه‌ی خراب و فاسد اون سیب نصیب من شده." ________ همیشه آرامش رو به دریایی تشبیه می‌کرد که گوش سپردن به صدای برخورد امواج، تمام احساسات منفی رو از زندگیش شسته و از بین می‌بره. ولی آب‌وهوای دریا همیشه آروم نیست. ممکنه یه سونامی با حضور ناگهانیش، آرامش امواجش رو بهم بزنه. و سونامی‌ای که آرامش رو از زندگیِ ییفان گرفت، یه بچه بود! "- ازم می‌ترسی؟" "- اگه بگم آره؟"