در تاریکی و سردی وجودم ، باز هم دست هایم را به سمت تو برای نجات پیدا کردن از این مرداب مرگبار دراز خواهم کرد. و در آینده ای نه چندان دور این تو هستی که در تاریکی و سردی وجودت ، دست هایت را به سمت من دراز می کنی تا از باتلاق مرگبارت نجات پیدا کنی. و آن زمان من ، مانند تو نخواهم بود و دست رد به سینه ات نخواهم زد. در آن زمان من نجاتت خواهم داد و تو را در آغوش می گیرم و دربرابر تمام تاریکی های زندگی محافظت خواهم کرد. من منتظرت خواهم ماند ، تا زمانی که دوباره بتوانیم عاشق یکدیگر شویم ، این بار برای همیشه.