❃ℓστυs [ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ]❃
  • Reads 7,136
  • Votes 1,957
  • Parts 64
  • Reads 7,136
  • Votes 1,957
  • Parts 64
Complete, First published Apr 22, 2020
Mature
🌺 نیلوفر آبی 🌺

❃ ژانر: عاشقانه،درام،تاریخی،محدودیت سنی +۱۹

❃ شخصیت ها:کیم جونگین،کانگ بویانگ، جانگ ییشینگ و ...

❃ نویسنده :
- @shiningpark
❃ چنل :
-@shiny_ownstory

 
❃ چیزی که از کودکی همیشه بهم گفته بودند این بود " مراقب باش چی آرزو میکنی..." جمله ای که مدام و با شدت و ضعف های مختلف تمام این پانزده سال بهم یادآوری شد این بود ... 
اما من به جمله ی دیگری ایمان آوردم ... تمام سالهای زندگیم مراقب آرزوهام بودم اما آخر سر جمله ای زندگیم رو دگرگون کرد ، چیز دیگری بود ... 


" مراقب باش از چی میترسی ... "
ترس بزرگترین تغییر دهنده ی ثانیه به ثانیه سرنوشت ماست ... درحالیکه ما غافلیم ... ❃
All Rights Reserved
Table of contents
Sign up to add ❃ℓστυs [ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ]❃ to your library and receive updates
or
Content Guidelines
You may also like
پیرانا/Piranha by MarjanFaridi
7 parts Ongoing Mature
من نه در آغوش مادری مهری دیدم، نه در چشمان پدرم عشقی. من هرگز عروسکی را لمس نکردم، من حتی مزه‌ی آغوز مادرم را نچشیدم. آنچه از من ساختند، شبیه به انسان نبود چرا که آن‌ها هم انسان نبودند؛ من پاشنه بلند هایم را، تنها در میهمانی‌هایی می‌پوشیدم که در امتداد شب صدای اسلحه از صدای موسیقی بلند‌تر باشد. آنچه از من ساختند، و آنچه هستم‌. زیادی دردناک است. پس این قصه، قرار است داستان دردناکی برای من و داستان متفاوتی برای تو باشد. کالیفورنیا، 17 نوامبر_ساعت: 09:08 _اسمت چی بود؟ پشت سر مرد، به آرامی قدم برمی‌داشتم: _شماره شانزده. از پله‌ها بالا می‌رفت، پشت سرش خیره به شانه‌های پهنش، حرکت می‌کردم: _تو کدوم اتحادیه‌ی مثلث بودی؟ نفس عمیقی کشیدم، نگاه خیره و کنجکاوم به اطراف بود: _اتحادیه‌ی سِری روسیه، بخش کورتکس. وارد راهروی طویل و سفید‌رنگی شدیم که کف‌پوش و دیواره‌ها از آینه تشکیل شده بود. از آینه استفاده می‌کردند تا به همه‌جا دید داشته‌باشند، مخصوصاً پشت سرشان! _رشته‌های شاخصت چی بوده؟ همچنان مستقیم به سرشانه‌هایش زل‌زده‌بودم. _پزشکی. سر تکان داد؛ انتهای راهرو مقابل درب سفید‌رنگ ایستاد. به دوربین بالای سرش زل زد، چراغ سبز روی دستگیره‌ی در نمایان شد. در که باز شد، پشت سرش وارد راهروی بعدی شدم. _چند سال
Hilda by AtlasSattari
18 parts Ongoing
خلاصه : همه چيز از يک سفر شروع ميشود؛ سفر به درون خطرات ، به جايی به نام جبهه های جنگ جهانی دوم .هر دو عاشق و معشوق یعنی هیلدا و آلی یوش در جبهه های شرقی اروپا هستند،اما از حضور یکدیگر باخبر نیستند . چه می شود اگر هردو ان ها خائن شوند؛ به عشق خیانت می کنند یا به میهن ؟ این یک سوال بزرگ است . ژانر :عاشقانه معمايی ،تراژدی ،تاریخی مقدمه: یک چیز میان ما اشتباه است .یک چیز از قلب من گم شده است . شاید زیر خاکستر جنگ ،یا که روی خاک هایی ،که بوی مرگ می دهند . آری ؛اینجا اخر دنیاست اما تو بگو من وتو می توانیم دراین مهلکه مرگ و زندگی ، عشقمان راهم مثل جانمان در امان بداریم ؟ سخنی از نویسنده تمام اشخاص و اتفاقات در این رمان ساخته ذهن نویسنده است و واقعی نیست در صورت هر گونه تطابق یک امر اتفاقی محسوب می شود . البته باید بگویم که تمام حوادث رمان طی سال های ۱۹۴۱تا ۱۹۴۵ است جریان حمله المان نازی را به شوروی در جنگ جهانی دوم ،بین نیروهای متفقین و نیروهای محور روایت می کند. . پ ن : نیروهای متفقین شامل انگلیس و فرانسه و امریکا می شد. نیروهای محور شامل کشورهای المان ،ایتالیا ،ژاپن وغیره می شدند. زمان پارت گذاری. : نامعلوم
You may also like
Slide 1 of 10
محفل قرمز مافیا  cover
پیرانا/Piranha cover
هرجا که تُویی cover
Son Of The MooN cover
red wine  _ شراب قرمز cover
my love cover
Red Ruby cover
Hilda cover
me or marnie ?! cover
My babies |BDSM| cover

محفل قرمز مافیا

24 parts Ongoing

Complete S1🚫 season 2 upload... من بی اعتمادی رو تو چشماشون دیدم، ترس و تو صداشون شنیدم و عشق رو کنارشون حس کردم! ------------------------- خب،خب،خب سلام! این اولین داستانیه که دارم تو واتپد آپلود میکنم! امیدوارم خوشتون بیاد!🪐✨ نظراتتون برام خیلی مهم و ارزشِ 🫶🏻 پ.ن: پایان تقریباً تلخ! پ.ن²: اگه اشتباه تایپی یا به اصطلاح (ک*دستی) داشتم به بزرگی خودتون ببخشید 🫳🏻