{Ziam & Larry Paranormal Novel}
و خداوند برخی فرشتگان را از زیبایی به زشتی می کشد...
بالهایشان را سیاه می کند و صورتهایشان را قبیح...
گناهشان چه می تواند باشد؟
بغیر از گول خوردن توسط شیطان؟
زمانی که شیطان توانست اولین فرشته را از راه حقیقی منحرف کند,
فرشته از بهشت تبعید شد و دیگر میان فرشته ها جایی نداشت,
انسان ها آنها را,
به خاطر چهره و ویژگی هایشان, وینگرسان می خواندند!
کسی چه می داند؟
افسانه ها می گویند وینگر ها,در بالای ابرها زندگی می کنند,جایی که از دید انسان ها پنهان باشند,شب ها بیدار می شوند و به دنبال طعمه میگردند!
مواظب باش تا طعمه ی بعدی, تو نباشی...!
:این ففیک دارای,صحنه های خشن,دنیای ماورا,اسمات,قتل و مرگ,و شاید برای برخی ترسناک,می باشد!!
----{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}<°{~
#1_fanfiction
#1_killer
#1_gaylove
#1_horror
#1_Ziam
#1_Liampayne
#2_Zaynmalik
Story by mishcollin available on ao3
Art by jackiedeeart on Instagram
دین همون هیولاکُش 22 ساله ی همیشگی ایه که مادرشو از دست داده تا زمانی که توی یکی از شب های سپتامبر یه بارونی پوش غریبه به شیشه ی ماشینش می خوره و ادعا میکنه که یه فرشته است که اونو از آینده می شناسه و الان در حال فراره.
یا... این داستان درباره ی کستیله که توی تایم لاین دین گیر کرده و دین از این موضوع متنفره تا زمانیکه به خودش میاد و میبینه دیگه متنفر نیست :))))