7 parts Complete یونگی مبتلا به سرطان بود. میدونست که چه ب لایی سرش میاد. داشت برای آخرین روزهاش برنامه ریزی میکرد، ولی همهچیز اونطور که ما میخوایم پیش نمیره مگهنه؟
زمین میلرزید. زمین پر از خرده شیشه و گرد و غبار بود و هرکس که جیغ میکشید بعد از ثانیهای خفه میشد. یونگی نمیدونست چه خبره، تا اینکه یکی فریاد کشید:
- آدم فضاییها حمله کردن!
و صدای اون هم قطع شد. یونگی قرار بود بمیره، اما باز هم ترسیده بود.