معشوقِ زیبایِ دست نیافتنیِ من اول راه بودم که چشمان عجیبت را دیدم من آن پسرکِ کنجکاو و تو هم آن نقطه ی گنگ زندگی ام در خیالم حصار دورت از تنهایی بود اما بی خبر از آن بودم که حصار دورت پیچکی قدیمیست که با هر قدم من به سمت تو تیغ هایش را بیشتر در پوستِ از جنس مخملت فرو میکند بی خبر بودم و آنقدر نزدیکت شدم که نفست را روی صورتم حس کردمAll Rights Reserved
1 part