من و لیام چند ماهی میشه که با هم هستیم. اون پسر فوق العاده و جذابیه . اما من بخاطر عقایدی که خانوادم دارن نمیتونم بهشون بگم اونی که فکر میکنن نیستم و علاقهای به دخترا ندارم. امشب قرار بود برای بار چهارم تلاشمو بکنم و بهشون بگم اما بازم نتونستم. حالا لیام داره تمام تلاشش رو میکنه تا نه تنها من با علایق کنار بیام بلکه میخواد کاری بکنه که هم افراد شبیه خودمون رو پیدا بکنیم و هم میخواد کمکم کنه با خانوادم رو راست باشم . ولی من از روشش خوشم نمیاد ! آیا میشه که بالاخره همه چیز جور شه و من کاری رو بکنم که همه میگن گناهه..؟! هرچند گناه شیرینیه..!!