[ آپهای نامنظم و طولانی] + من میخوام ببینمش! قلبش مچاله میشه. نمیدونه این بغضِ لعنتی از کجا سر باز زده، از کجا اصلا شکل گرفته که مدام داره حجیم و حجیمتر میشه، فقط... فقط میدونه که حاضره جهان رو تماما قتل عام کنه تا اون خوب باشه! اون، با چشمهایی که جاذبهی سیاهچاله دارن براش. اون، با چشمهایی که حالا رگههای کوچیک سرخی توشون موج میزنه. اون، با چشمهایی که تیلههاش میلرزن و نگرانی ساطع میکنن. - بهت قول میدم که میبینیش. هر دومون میبینیمش... Our lives are covered in layers of lies and deception. What if these curtains fall? زندگی ما در لایه هایی از دروغ و فریب پوشیده شده است. اگر این پرده ها سقوط کنند چه؟